۲۹ بهمن ۱۳۸۹

آدمهای تازه کار - 1

آدمهای تازه کار
یا کار برای آدمهای تازه
در سه مقاله
مقاله اول
********
سوزن گرامافون، صفحه اول را خوب کار میکند و آواز گرامافون را خوب استخراج مینماید.ولی صفحه دوم کند میشود و صفحه سوم را خراب میکند.
رجال دوره اول انقلاب هم، انقلاب را خوب بجا میاورند، دوره دوم غیرکاری و کند میشوند، و دوره سوم را خراب میکنند.
آنهاییکه پانزده سال قبل فریاد میزدند: «زنده باد مشروطه ـ مرده باد استبداد» بچندین دلیل امروز دیگر نباید در امور سیاسی و اجتماعی دخالت داشته باشند.
در انقلاب اولی فقط دانستن زنده باد مشروطه و مرده باد استبداد ضرورت داشت. ولی در انقلاب تکاملی امروزه ـ علاوه از تهور، دانستن مداوای امراض اجتماعی، شناختن طریقه استفاده عمومی از مواقعپیش آمدهای دنیا، دانستن چگونگی مقدمات انقلاب اجتماعی و تکاملی و توانستن تهیه آن ضرورت دارد.
تازه بودن فکر و قوا، خسته و مایوس نبودن از انقلاب، فاسد نبودن روح و اخلاق، از اهم شروط عناصر و پیشوایان انقلاب امروز است.
متاسفانه اشخاصی که امروز از رجال و پیشوایان انقلاب و تجدد معرفی شده اندهمه از کهنه کارهای انقلاب مشروطیت و عناصر خسته از انقلاب و مایوس از تکاملند.
اینها دیگر بدرد پیشوایی و کلانتری جامعه انقلابیون نمیخورند، بلکه مضرند.
انقلاب وقتی ضرورت پیدا میکند که حالت هیئت جامعه علیل و مسموم باشند.
رجان انقلاب در حکم همان سوزن «انژکسیون سالوارسونی» که ببدن یک «علیل مرض سیفلیس» میزنند میباشد.
سوزن انژکسیون سالوارسون پس از یک مرتبه که وارد شریان آدم سیفلیسی شد، آلوده به میکروب مرض گردیده و دفعه دیگر اگر آنرا به شریان کسی وارد کنند ناپاک و مضر است.
رجال یک انقلاب هم، در انقلاب اول نافعند، برای انقلاب دوم آلوده یا فاسد «رآکسیون» همان انقلاب گردیده و برای انقلاب دیگری مضرند.
غرض اینست که علاوه بر رجال دربارهای سلطنت استبدادی، تمام عناصری هم که در اثر انقلاب مشروطیت روی کار آمده اند دیگر بدرد نمیخورند و تمام باید عوض شوند و یک عده آدمهای تازه بر روی کار بیایند.
تمام ایراد «عناصر کهنه» بر ما اینست: ... آنوقتیکه ما در مجلس هدف گلوله قزلقهای محمدعلی شاه بودیم شما کجا بودید! نمیدانم گناه ما چیست که آنوقت بچه بودیم و طبیعت میخواست ما را در مدرسه برای انقلاب آینده این سرزمین بپروراند؟
ما به آنها میگوییم بهمین دلیل که جلوی درهای مجلس برای استقرار آزادی، هدف گلوله بوده اید باید امروز در تکامل آزادی و ترقی دخالت نداشته باشید، شما همان سوزن گرامافون هستید که در صفحه اول انقلاب کار خود را کرده اید و دیگر کند شده اید، شما دیگر بدرد صفحه دوره تکامل نمیخورید و دخالت شما در این صفحه باعث خرابی آن خواهد شد.
شما دیگر خسته شده اید، مایوس شده اید، آدم خسته و مایوس بدرد انقلاب و امور اجتماعی نمیخورد.
یک دسته تازه با دماغهای تازه کار لازم است.
بعلاوه شما فاسد شده اید، شما خودخواه و مغرض شده اید و همانطور که سوزن انژکسیون سالوارسون یک دفعه وارد شریان سیفلیسی شد آلوده به میکروب سیفلیس میشود شما هم یک مرتبه داخل مبارزه با عناصر مستبد شده اید، مرتجع شده اید.
اغلب شماها دوره انقلاب را مقدسترین مقصد انقلاب میدانستید ولی امروز فاسدترین عقیده را عقیده انقلابی میشمارید!!!
سرمقاله های روزنامه نوبهار آقای ملک الشعرا (که نویسنده بواسطه حیثیت ادبی او، باو احترام میگذارد) در ده سال قبل، اغلب ندای انقلاب و دعوت بشورش بود.
نمیتوان گفت که ده سال قبل ایشان عقیده بانقلاب نداشتند و آنها را مصنوعی مینوشتند، چه اگر مصنوعی بود در قلوب اثر نمیکرد و مکرر امتحان شده که عقاید مصنوعی هیچگونه اثری در قلوب مستمعین ننموده است.
پس باید یقین داشت که نویسنده نوبهتر در آن ایام واقعا انقلابی و پاک بود ولی چون پنج شش سال متمادی داخل مبارزه با طایفه مستبد و مرتجع بودند خودشان هم مرتجع شدند.
همچنانکه سوزن انژکسیون سالوارسون دفعه اول که داخل شریان سیفلیسی شد آلوده به میکروب سیفلیس میشود و دیگر استعمال آن مضر است.
این است که عناصر انقلاب اول بدرد انقلاب و تکامل ضروری امروزی نمیخورند. یک دلیل دیگر هم برای اینکه نباید عناصر انقلاب گذشته در امور اجتماعی اغلب خودشان باشند ذهن نویسنده را اشغال نموده این است که این طبقه چون قوانین را خودشان وضع کرده اند متوقعند که همه کس به آن قوانین احترام نمایند ولی خودشان به آنها ذره ای احترام نمیگذارند و اطاعت نمینمایند، اینها میگویند که این قوانین مخلوق ماست. اولاد ماست ـ انسان چطور از مخلوق و یا اولاد خودش اطاعت میکند؟
بعقیده نویسنده باید برای بروی کار آوردن آدمهای تازه از این ببعد دامن همت بکر زد، و در این ایام که انتخابات دوره پنجم نزدیک میشود مردم باید بدانند که عناصر روی کار نیامده جوان خیلی بهتر و موثر و مناسب ترند برای وکالت دارالشورای ملی و عناصری که برای دوره های مکرر روی کرسیهای مجلس ملی نشسته و چرت زده اند دیگر باید خانه نشین باشند.
مردم باید بدانند که رجال دوره مشروطیت و عناصر انقلاب اول که اغلب امروز در مجلس و دوائر دولتی هستند، معلم کلاسهای مدرسه تجدد و آزادی بوده اند و نمیتوانند کلاسهای بالاتر را تدریس نمایند.
برای کلاسهای بالاتر از ابتدایی مدرسه تجدد و آزادی ـ معلمین دیگر لازم است که آنها تازه اند.
آنها میتوانستند الفبای تجدد را درس بدهند.
آدمهای تازه باید بیایند و کتابهای تجدد و آزادی را تدریس نمایند آنها میتوانستند کلمه آزادی و مشروطه را با گوشها آشنا نمایند.
آدمهای تازه بیایند معنی و اصول تجدد و آزادی را در فهم جامعه بگنجانند.
غرض آن است که مردم ایران اگر بخواهند از کلاس اول مردسه تجدد بکلاس دوم بروند، باید آدمهای تازه را بروی کار بیاورند و این دوره پنجم مجلس را از عناصر تازه جوان و غیر مایوس مملو کنند ....
********
میرزاده عشقی
نقل از شماره 6 سال دوم روزنامه قرن بیستم
مورخ بهمن 1301

۲۴ بهمن ۱۳۸۹

نبود چنین مه در جهان...

نبود چنین مه در جهان ای دل همینجا لنگ شو
از جنگ می ترسانیم، گر جنگ شد گو جنگ شو
ماییم مست ایزدی زان باده های سرمدی
تو عاقلی و فاضلی در بند نام و ننگ شو
رفتیم سوی شاه دین با جامهای کاغذین
تو عاشق نقش آمدی همچون قلم در رنگ شو
در عشق جانان جان بده بی عشق نگشاید گره
ای روح اینجا مست شو ای عقل اینجا دنگ شو
شد روم مست موی او شد زنگ مست بوی او
خواهی به سوی روم رو، خواهی بسوی زنگ شو
در دوغ او افتاده ای خود تور عشقش زاده ای
زین بت خلاصی نیستت خواهی به صد فرسنگ شو
گر کافری می جویدت ور مومنی می شویدت
این گو برو صدیق شو وان گو برو افرنگ شو
چشم تو وقف باغ او گوش تو وقف لاغ او
از دخل او چون نخل شو، وز نخل او آونگ شو
هم چرخ قوس تیر او هم آب در تدبیر او
گر راستی رو تیر شو ور کژ روی خرچنگ شو
ملکیست او را زفت و خوش هرگونه ای میبایدش
خواهی عقیق و لعل شو خواهی کلوخ و سنگ شو
گر لعل و گر سنگی هلا می غلط در سیل بلا
با سیل سوی بحر رو مهمان عشق شنگ شو
بحریست چون آب خضر چون پر خوری نبود مضر
گر آب دریا گم شود آنگه برو دلتنگ شو
می باش همچون ماهیان در بحر آیان و روان
گر باد خشکی آیدت از بحر سوی گنگ شو
گه بر لبت لب می نهند گه بر کنارت می نهد
چون آن کند رو نای شو چون این کند رو چنگ شو
هر چند دشمن نیستش هر سو یکی مستیستش
مستان او را جام شو بر دشمنان سرهنگ شو
سودای تنهایی مپز در خانه خلوت مخز
شد روز عرض عاشقان پیش آ و پیش آهنگ شو
آنکس بود محتاج وی کو غافلست از باغ وی
باغ پر انگور ویی گه باده شو گه بنگ شو
خاموش همچون مریمی تا دم زند عیسی دمی
کت گفت کاندر مشغله یار خزان عنگ شو
****
حضرت مولانا

۱۸ بهمن ۱۳۸۹

رحمت عشق

مگر رحمت عشق دهقان شود / که در باغ جان خار ریحان شود
مگر رستم عشق گردد سوار / که از خیل هستی برآرد دمار
مگر سایه عشق بر سر فتد / که از سر تمنای افسر فتد
کسی کو که دین را حمایت کند / مگر کفر عشقت هدایت کند
ز تطهیر دامان تقوی مگوی / مگر ابر عشق آورد شستشوی
هوس قصد ناموس دارد دریغ / مگر برکشد شحنه عشق تیغ
فرو ریختی پیشطاق زمان / نکردی مگر عشق تعمیر آن
مبین ضعف بازوی مهر و وفا / بگو عشق و برکن زمین را ز جای
چو خواهی همه عیبها را هنر / گرو ساط خود را و عشقی بخر
***
ظهوری ترشیزی - قرن یازدهم