۵ دی ۱۳۸۸

مرثیه

السلام ای ساکن محنت سرای کربلا
السلام ای مستمند و مبتلای کربلا
السلام ای هر بلای کربلا را کرده صبر
السلام ای مبتلای هر بلای کربلا
السلام ای بر تو خار کربلا تیغ جفا
السلام ای کشته تیغ جفای کربلا
السلام ای متصل با آب چشم و آه دل
السلام ای خسته آب و هوای کربلا
السلام ای غنچه نشکفته گلزار غم
مانده از غم تندگدل در تنگنای کربلا
السلام ای کرده جا در کربلا از فیض خود
در دل اهل محبت کرده جای کربلا
السلام ای رشک برده زندهای هر دیار
در جوار مرقدت بر مردهای کربلا
یا شهید کربلا کردم بگرد طوف تو
در جوار مرقدت بر مردهای کربلا
یاد اندوه غمت کردم شد از اندوه و غم
از دل تنگ تر بر من فضای کربلا
ریخت خون در کربلا از مردم چشم قضا
از ازل این است گویا مقتضای کربلا
هرکه اندر کربلا از دیده خون دل نریخت
غالبا آگه نشد از ماجرای کربلا
چرخ خاک کربلا را ساخت از خون تو گل
کرد تدبیر نیاز آن گل برای کربلا
جای آن باشد که گر بویند آید بوی خون
تا بنای دهر باشد از بنای کربلا
سرورا با یاد لبهای بخون آلوده ات
خوردن خونست کارم چون گیای کربلا
اجر من این بس که گر میرم شود سرمنزلم
خاک پای جانفزای دلگشای کربلا
کربلا خوان عطای تست گردون دم بدم
می رساند بر همه عالم صلای کربلا
هرکه می آید به قدر سعی و استعداد خود
بهره می گیرد از بحر عطای کربلا
نیست سبحه این که بر دستت ما را بلکه هست
دانه چندی ز در بی بهای کربلا
یا شهید کربلا از من عنایت کم مکن
چون تو شاه کربلایی من گدای کربلا
در دلم دردیست استیلای بیم معصیت
شربتی می خواهم از دارالشفای کربلا
روزگاری شد که ماوای فضولی کربلاست
نیست او را میل ماوایی ورای کربلا
هست امیدم که هرگز برنگردد تا ابد
روی ما از کعبه حاجت روای کربلا
هم چو سعی مروه لطف حق نبخشد اجرها
سعی ما را در زمین پر صفای کربلا
***
محمد فضولی

۴ دی ۱۳۸۸

مرثیه امام حسین علیه السلام

بنال ای دل که دیگر ماتم آمد

بگری ای دیده ایام غم آمد

گل غم سر زد از باغ مصیبت

جهان را تازه شد داغ مصیبت

جهان گردید از ماتم دگرگون

لباس تعزیت پوشیده گردون

ز باغ غصه کوه از پا فتاده

زمین را لرزه بر اعضا فتاده

فلک تیغ ملامت برکشیده

ز ماه نو الف بر سر شیده

ازین غم آفتاب از قصر افلاک

فکنده خویش را چون سایه بر خاک

عروس مه گسسته موی خود را

خراشیده به ناخن روی خود را

خروش بحر از گردون گذشته

سرشک ابر از جیحون گذشته

تو نیز ای دل چو ابر نوبهاری

به بار از دیده هر اشگی که داری

که روز ماتم آل رسول است

عزای گلبن باغ بتول است

عزای سید دنیا و دین است

عزای سبط خیرالملسلین است

عزای شاه مظلومان حسین است

که ذاتش عین نور و نور عین است

دمی کز دست چرخ فتنه پرداز

ز پا افتاد آن سرو سرافراز

غبار از عرصه غبرا برآمد

غریو از گنبد غضرا برآمد

ملایک بی خود از گردن فتادند

میان کشتگان در خون فتادند

مسلمانان خروش از جان برآرید

محبان از جگر افغان برآرید

درین ماتم بسوز و درد باشید

به اشگ سرخ و رنگ زرد باشید

زخون دیده در جیحون نشینید

چو شاخ ارغوان در خون نشینید

به ماتم بیخ عیش از جان برآرید

به زاری تخم غم در دل بکارید

که در دل این زمان تخم ملامت

بر شادی دهد روز قیامت

خداوندا به حق آل حیدر

به حق عترت پاک پیامبر

که سوی محتشم چشم عطا کن

شفیعش را شهید کربلا کن

***

محتشم کاشانی

۲ دی ۱۳۸۸

خانه خیابان شانزده آذر

کندوی آدمیت

آشیانه رستگاری

ستاد کار.


طرفه پناهگاهی

با در گشادگی مسجد و

نظم ارتش

آمیزه مهر و میثاق

در جام پولاد.

جزیره گل

در اقیانوس تهران

که جوانی

پاسش می دهد و

کمال بر چتر آن می گشاید.


دختر مراقب

چابکست

پسر نگهبان کاری

و هر دو یک گل بر دهان می برند:

لبخند.

در راهرو ها تنها نیستی
چرا که شهدا
از سینه دیوارها
ترا
تا راهی دورتر از اطاق دلخواه نیز دنبال می کنند.

زرادخانه اندیشه.

صرافخانه سخن.

کارآوران،

باچه وسواسی به الماس

تراش و برش مناسب می دهند

تا مائده کلام

عمل آید.

اینجا

ترکش تاریخ است و

آزمایشگاه زور

سنگر محنت کشان

و باغ همه میوه های ما.

قلب حیات در اینجا

تندتر می طپد

گر چه در احتیاطی ناگفته

ضرب هیاهوها

گرفته می شود

که دانش را همواره

گهواره ای از سکوت رشد می دهد

و صدایی اگر هست

از بوسه ای است به روی نورسیدگان

یا زنگ تلفنی

که اعلام یا امداد می کند.

بر سر راه فردا

در شانزده آذر خانه ایست

پایگاه پویندگان بهروزی

زائران امید

و میعادگاه غریبان زمین.

***

سیاوش کسرایی

۱۹ آذر ۱۳۸۸

داد و بی داد

فرامرز پایور
21 بهمن 1311
18 آذر 1388
سنتور ایران بی سرپرست شد.
وقتی خبر درگذشت استاد رو توی روزنامه دیدم، شوکه شدم، بغض گلوم رو گرفت.
فرامرز پایور شخصیت سنتور بید، پدر سنتور بود، برای من خیلی سخته . برای من که علاقه زیادی به استاد داشتم این ضایعه خیلی سخته، منی که هر روز با صدای سنتور استاد از خواب بیدار می شدم و هر روز به قطعات استاد مثل فریبا، پوپک، فانوس، پریرک، خوارزمی، زرد ملیجه و ... و ... (مگر میشود همه اش را نام برد) گوش می دادم خیلی سخته. اما چه کنیم که دست اجل بالاخره کار خودش رو کرد.
چه کاری می توانیم بکنیم
تحمل می کنم با درد چون درمان نمیبینم
روحش شاد. روحش شاد. روحش شاد.
من به سهم خودم این فقدان رو به تمام دوستداران موسیقی و شیفتگان استاد از صمیم دل تسلیت می گم.
البته یاد و خاطره و آثار جاویدان استاد پایور هیچگاه، هیچگاه از یادمون نمیره.
ایشون رو همیشه دوست داشته ام و دوست خواهم داشت.
***
امسال سال خوبی نبود، از هر نظر