۶ اسفند ۱۳۸۸

اندر قاضی و متعلقات آن

القاضی: آنکه همه او را نفرین کنند.

المندفه: دستار قاضی

نایب القاضی: آنکه ایمان ندارد

وکیل (نواب): آنکه حق را باطل گرداند.

العدل: آنکه هرگز راست نگوید

میانجی: آنکه خدا و خلق از او راضی نباشد

اصحاب قاضی: جماعتی که گواهی به سلف (پیش) فروشند

بهشت: آنچه؟

الحلال: آنچه نخورند

مال الایتام و الاوقاف: آنچه بر خود از همه چیز مباحتر دانند...

چشم قاضی: ظرفی که به هیچ پر نشود.

الوخیم: عاقبت او

المالک: منتظر او

الدرک الاسفل: مقام او

بیت النار: دارالقضا

عتبة الشیطان: آستانه آن

الحجیم و السقر و السعیر: چهار حد آن

الرشوه: کارساز بیچارگان

السعید: آنکه هرگز روی قاضی نبیند

شرب الیهود: معاشرت قاضی

الخطیب: خر

المعلم: احمق

الواعظ: آنکه بگوید و نکند

الندیم: خوشامدگو

الشاعر: طامع خودپسند

***

رساله تعریفات – عبید زاکانی

۵ اسفند ۱۳۸۸

پذیرش خطا بهتر از توجیه آن است

وقتی متی در سو سفر می کرد، کشور در انتظار جنگ بزرگی بود. کسان زیادی بازداشت شدند چون انجمن پی برده بود که دشمنان داخلی به کار برخاسته اند. متی می دید و تحسین می کرد که تقریبا هیچ کس زندانی ها را فقط به خاطر این که در زندان هستند، مقصر نمی داشت. برعکس بسیاری از مردم بازداشت کسانی را که فقط مشکوک بودند به سادگی می پذیرفتند. این که دستگاه انتظامی قادر نبود مقصر را بیابد عیبی بود. ولی مردم به هر حال قبول می کردند که دولت، ناتوان از تشخیص، حداقل با خشونت بر ضد آشوب اقدام می کند. می گفتند جراح استاد، سرطان را از عضو سالم جدا می کند. ولی جراح تازه کار گوشت سالم را هم به همراه می برد. متی نظر مردم را تحسین می کرد و می گفت: اینها پلیس خود را خدمه ای ناوارد، خشن و ابل می دانند، این هم مزیتی است.

برتولت برشت – اندیشه های متی


۱۶ بهمن ۱۳۸۸

لباس مرگ

لباس مرگ بر اندام عالمی زیباست

چه شد که کوته و زشت این قبا بقامت ماست

بیار باده که راه نیستی گیرم

من آزموده ام آخر بقای من بفناست

گهی ز دیده ساقی خراب گه از می

خرابی از پی خرابی ماست

ز حد گذشت تعدی کسی نمی پرسد

حدود خانه بی خانمان ما ز کجاست

برای ریختن خون فاسد این خلق

خبر دهید که چنگیز پی خجسته کجاست

بگو به هیئت کابینه سر زلفش

که روزگار پریشان ما ز دست شماست

چه شد که مجلس شوری نمی کند معلوم

که خانه خانه غیر است یا که خانه ماست

خراب مملکت از دست دزد خانگی است

ز دست غیر چه نالیم هرچه هست از ماست

اگر به حالت عدلیه پی برد شیطان

کند مدلل تقصیر ز آدم وحواست

ببین بنای محبت چه محکم است، شکست

بطاق کسری خورده است بیستون برجاست

اگر که پرده بیفتد ز کار می بینی

بچشم، عارف و عامی در این میان رسواست

«عارف قزوینی»

۱۵ بهمن ۱۳۸۸

وطن دوستی

ما که اطفال این دبستانیم / همه از خاک پاک ایرانیم
همه با هم برادر وطنیم / مهربان همچو جسم با جانیم
اشـرف و انـجـب تمـام مـلل / یـادگـار قــدیــم دورانیم
وطن ما به جای مادر ماست / ما گروه وطن پرستانیم
شکر داریم کز طفولیت / درس حب الوطن همی خوانیم
چون که حب الوطن ز ایمانست / ما یقینا زاهل ایمانیم
گر رسد دشمنی برای وطن / جان و دل رایگان بیفشانیم
ایرج میرزا

۱۴ بهمن ۱۳۸۸

نصیحه الملوک

پادشاهان به رعیت پادشاه اند، پس چون رعیت بیازارند دشمن ملک خویشند.
*
پادشاهان سرند و رعیت بدن، پس نادان سری باشد که بدن خود را بدندان پاره کند
*
اهل قلم را از عمل به عمل و از جای به جای نقل فرمایید هرچند، تا اگر تخلیطی رود پوشیده نماند.
*
سلطان خردمند، رعیت را نیازارد تا چون دشمن بیرونی زحمت دهد، از دشمن اندرون ایمن باشد.
*
حمله مردان و شمشیرگران آن نکند، که ناله طفلان و دعای پیرزنان.
*
پادشاهی که عدل نکند و نیکنامی توقع دارد، بدان ماند که جو همی کارد و اومید گندم دارد.
*
روزگار حیف روا ندارد، هر آینه داد مظلومان بدهد و دندان ظالمان بشکند.
*
عیب خود از دوستان مپرس که بپوشانند، تفحص کن که دشمنان چه می گویند.
*
سعدی – نصیحه الملوک

۱۳ بهمن ۱۳۸۸

نیایش

ای خداوند،
تو که به بنی آدم کرامت بخشیده ای،
تو که امانت خاص خویش را بر دوش بنی آدم نهاده ای،
تو که همه پیامبرانت را برای تعلیم کتاب و تحقق عدالت مبعوث کرده ای.
تو که عزت را از آن خود می خوانی و از آن پیامبران خود و از آن انسان هایی که ایمان دارند...
ما انسانیم،
به تو و به پیامبران تو، ایمان داریم
آزادی و آگاهی و عدالت و عزت را از تو می خواهیم.
ببخش، که سخت محتاجیم، و دردناکانه تر از همه وقت،
قربانی اسارت و جهل و ذلتیم.

ای خداوند،
تو که همه فرشتگانت را در پای آدم به سجده افکندی،
اینک نمی بینی که بنی آدم را در پای دیوان به خاک سجود افکنده اند؟
آنان را از بند عبودیت بت های این قرن –که خود تراشیده ایم- به بندگی آزادی بخش عبادت خویش، آزادی ببخش!

دکتر علی شریعتی