قلمستان تنهاست
با کلاغان حریصی که بر انگشتانش
میوهی پاییزند
با دم باد که میپوید بیهوده به دور از بر او
با تن تنبل ابر
که چه بیحاصل میاندازند سایه به روی سر او
قلمستان تنهاست
و چه از او دورست
صوت غمناک خروس پنهان
پرپر شعلهی افشان پناه تپه
رفت و آمدهای برزگر بیل بهدست
هرچه بر حاصل اندیشهی نو کاشتهام مینگرم
هرچه در خاطر خود میپویم
«قلمستان تنهاست»
باز افسوس کنان میگویم
***
سیاوش کسرایی
با کلاغان حریصی که بر انگشتانش
میوهی پاییزند
با دم باد که میپوید بیهوده به دور از بر او
با تن تنبل ابر
که چه بیحاصل میاندازند سایه به روی سر او
قلمستان تنهاست
و چه از او دورست
صوت غمناک خروس پنهان
پرپر شعلهی افشان پناه تپه
رفت و آمدهای برزگر بیل بهدست
هرچه بر حاصل اندیشهی نو کاشتهام مینگرم
هرچه در خاطر خود میپویم
«قلمستان تنهاست»
باز افسوس کنان میگویم
***
سیاوش کسرایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.