۶ آبان ۱۳۹۲

رباعی

دل جای تو شد، وگرنه پرخون کنمش
در دیده تویی، وگرنه جیحون کنمش
امید وصال توست جان را، ور نه
از تن به هزار حیله بیرون کنمش

***
ابوسعید ابوالخیر

۲ آبان ۱۳۹۲

وقتی گریبان عدم...

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

من عاشق چشمت شدم، شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آن سوی یقین، شاید کمی هم کیش تر

آغاز و ختم ماجرا، لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویرِ من، در مردمک های تو بود

***
افشین یداللهی

*با صدای علیرضا قربانی و آهنگسازی فردین خلعتبری در تیتراژ سریال مدار صفر درجه

۲۹ مهر ۱۳۹۲

من خراب...

من خراب ِ نگه ِ نرگس ِ شهلای توام
بی‌خود از باده‌ی جام و می ِ مینای توام
تو به تحریک فلک فتنه‌ی دوران ِ منی
من به تصدیق نظر محو تماشای توام
می‌توان یافتن از بی سروسامانی من
که سراسیمه‌ی گیسوی سمن‌سای توام
اهل ِ معنی همه از حالت من حیرانند
بس که من حیرت‌زده‌ی صورت ِ زیبای توام
تلخ و شیرین جهان در نظرم یکسان است
بس که شوریده‌دل از لعل ِ شکرخای توام
مرد میدان بلای دو جهان دانی کیست؟
من که افتاده‌ی بالای دلارای توام
سر ِ مویی به خود از شوق نپرداخته‌ام
تا گرفتار سر زلف چلیپای توام
بس که سودای تو از هر سر مویم سر زد
موبه‌مو با خبر از عالم سودای توام
زیر شمشیر تو امروز فروغی می‌گفت
فارغ از کشمکش شورش فردای توام

***
فروغی بسطامی

۲۸ مهر ۱۳۹۲

تو را...

سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است
به هرسو چشم من رو می کند فرداست
سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخند
قناری ها سرود صبح می خوانند

من آنجا چشم در راه توام ناگاه
تو را از دور می بینم که می آیی
تو را از دور می بینم که می خندی
تو را از دور می بینم که می خندی و می آیی
نگاهم باز حیران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد
تو را در بازوان خویش خواهم دید
سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برایت شعر خواهم خواند
برایم شعر خواهی خواند
تبسم های  شیرین تو را با بوسه خواهم چید
وگر بختم کند یاری در آغوش تو... ای افسوس

سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییزاست
هوا  آرام  شب خاموش  راه آسمانها باز
زمان در بستر شب خواب و بیدار است

***
فریدون مشیری