باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم
آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم
خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست
تا فتنهی خیال تو برخاست در دلم
خاموشی ِ لبم نه ز بی دردی و رضاست
از چشم من ببین که چه غوغاست در دلم
من نای خوش نوایم و خاموشم ای دریغ
لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم
دستی به سینهی من ِ شوریدهسر گذار
بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم
زین موج اشک تفته و توفان آه ِ سرد
ای دیده هوشدار که دریاست در دلم
باری امید خویش به دلداریام فرست
دانی که آرزوی تو تنهاست در دلم
گم شد ز چشم سایه نشان تو و هنوز
صدگونه داغ عشق تو پیداست در دلم
***
هـ.الف.سایه
آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم
خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست
تا فتنهی خیال تو برخاست در دلم
خاموشی ِ لبم نه ز بی دردی و رضاست
از چشم من ببین که چه غوغاست در دلم
من نای خوش نوایم و خاموشم ای دریغ
لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم
دستی به سینهی من ِ شوریدهسر گذار
بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم
زین موج اشک تفته و توفان آه ِ سرد
ای دیده هوشدار که دریاست در دلم
باری امید خویش به دلداریام فرست
دانی که آرزوی تو تنهاست در دلم
گم شد ز چشم سایه نشان تو و هنوز
صدگونه داغ عشق تو پیداست در دلم
***
هـ.الف.سایه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.