اولین روز زمین
اولین روز زمان
اولین فرصت عشق
اولین لحظهی جان
زندگی بی زندان بودن از جنس بلور
روز و شب همپرواز، به سبکبالی نور
فصل خاک و باران
سبزه و آیینه
ماه در بستر ابر، و تبی در سینه
هفت سینی در دست
قلب گلخانه عشق
نوترین تعبیر است، خواب افسانه عشق
آسمان چرخی زد
خاک در هم پیچید
آب در آیینه، سایهای با خود دید
چشمهها سرخ شدند،
مثل وهمی ناگاه
آرزوها ماندن، در غباری از آه
باد، فریاد، سفر
و سکوتی سوزان
نوبت چلهی عشق،
آرش و تیر و کمان
چشم شرم از تهمت، هرم آتش را دید
رفت آنسوی خطر،
تا سیاوش را دید
آسمان، دریا، دشت، هفت خوانی از عشق
عاقلان سرگردان، از جهانی از عشق
راز چندین خورشید همنشین با رویا
باز هم بیداری،
باز هم این دنیا
هر تپش فتحی نو،
فرصتی تا بودن
لحظهای از رفتن،
عشق را پیمودن
***
ناشناس
اولین روز زمان
اولین فرصت عشق
اولین لحظهی جان
زندگی بی زندان بودن از جنس بلور
روز و شب همپرواز، به سبکبالی نور
فصل خاک و باران
سبزه و آیینه
ماه در بستر ابر، و تبی در سینه
هفت سینی در دست
قلب گلخانه عشق
نوترین تعبیر است، خواب افسانه عشق
آسمان چرخی زد
خاک در هم پیچید
آب در آیینه، سایهای با خود دید
چشمهها سرخ شدند،
مثل وهمی ناگاه
آرزوها ماندن، در غباری از آه
باد، فریاد، سفر
و سکوتی سوزان
نوبت چلهی عشق،
آرش و تیر و کمان
چشم شرم از تهمت، هرم آتش را دید
رفت آنسوی خطر،
تا سیاوش را دید
آسمان، دریا، دشت، هفت خوانی از عشق
عاقلان سرگردان، از جهانی از عشق
راز چندین خورشید همنشین با رویا
باز هم بیداری،
باز هم این دنیا
هر تپش فتحی نو،
فرصتی تا بودن
لحظهای از رفتن،
عشق را پیمودن
***
ناشناس