چه آتشي، چه آتشي
چه پيچ و تاب دلكشي
جرقه ها، ستاره هاي زرنشان
زبانه ها، شراره هاي زر نشان
ستاره بارد از زمين
بر آسمان و كهكشان!
صداي خشك سوختن
نويد ميدهد به من
كه مي رسي به جان، ز تن
اگر رهي ز خويشتن!
◘
تو اي بهار بي خزان
شكفته همچو ارغوان
كنار آتش روان!
تو اي صفاي چهره ات
زتاب شعله، آتشين!
رخت ز رقص شعله ها
گل آفرين، گل آفرين
ربوده هوش ما ز سر
به نغمه هاي دلنشين
به آسمان نگاه كن
ميان اين جرقه ها
تبسمي به ماه كن!
به آن ستاره هم بگو:
- تو نيز اگر جرقه اي ز آتشي
در آتش كدام يار نازنين
چو من زبانه مي كشي...؟
چه پيچ و تاب دلكشي
جرقه ها، ستاره هاي زرنشان
زبانه ها، شراره هاي زر نشان
ستاره بارد از زمين
بر آسمان و كهكشان!
صداي خشك سوختن
نويد ميدهد به من
كه مي رسي به جان، ز تن
اگر رهي ز خويشتن!
◘
تو اي بهار بي خزان
شكفته همچو ارغوان
كنار آتش روان!
تو اي صفاي چهره ات
زتاب شعله، آتشين!
رخت ز رقص شعله ها
گل آفرين، گل آفرين
ربوده هوش ما ز سر
به نغمه هاي دلنشين
به آسمان نگاه كن
ميان اين جرقه ها
تبسمي به ماه كن!
به آن ستاره هم بگو:
- تو نيز اگر جرقه اي ز آتشي
در آتش كدام يار نازنين
چو من زبانه مي كشي...؟
***
فريدون مشيري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.