۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۸

ای به هنگام...

ای به هنگام سخا ابر کف و دریا دل
مشتری خوار ز دیدار تو و، ماه خجل
ای سواران چگل خوار و، خجل خیل عجم
ز تو خوارند و خجل خیل سواران چگل

کین تو در جان چون مرگ بود زودگرای
مهر تو از دل پر رنج بود زود گسل
نتوان کردن بی کشتی در بادیه راه
گر فتد از کف رادیّ تو در بادیه ظل

یک عطای تو چهل پاره بود ز چهل جهان
با زیر در ملک تو را سالی چهل بار چهل
به تو داده است خداوند جهان جل جهان
ای در مشتری و شمس و قمر کرده خجل

کارهای تو جهاندار همی دارد راست
شاد بنشین و جهان را به جهاندار بهل
دل و جان تو خدا از کل شادی کرد
جان بپیوند به شادی و غم از دل بگسل
*
رودکی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.