۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۸

کارگری (چند رباعی)


من کارگرم، کارگری دین من است
دنیا وطن است و زحمت، آئین من است
گفتم به عروس فتح، کابین تو چیست؟
گفت: آگهی صنف تو، کابین من است

... با قوای فعله، مار روده را سازند سیر
هیچ دارا، در شقاوت، کمتر از ضحاک نیست!
اعتقاد اغنیاء اینست کاندر روزگار
فعله، محتاج خوراک و لایق پوشاک نیست

... پر است کیسه سرمایه دار، از آن زر و سیم
که دست فعله، به تحصیل آن، پر آبله است
ز دست شاهد صلح عمومی، ایمن باش
که جنگ کارگری، آخرین مجادله است

... چون ز راه ظلم بر زحمت کشان، دارا شدند
ملک داران را، بروی دار، می بایست کرد
کم بغل های جهان را، متحد باید نمود
جنگ با اردوی استثمار، می بایست کرد

... ای رنجبر، تو آلت صنف توانگری
این ننگ را، چه وقت ز خود دور می کنی
تنها ز راه وحدت و تشکیل صنف خویش
بدخواه را مسخر و مقهور می کنی

... ظلم، هر جا و بهر نام و بهر رنگی هست
دست سرمایه بود سلسله جنبان همه
مشتزوران، همه بدخواه تواند، ای دهقان
دست بردار، بجز خویش، زدامان همه

*

ابوالقاسم لاهوری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.