۲ دی ۱۳۸۸

خانه خیابان شانزده آذر

کندوی آدمیت

آشیانه رستگاری

ستاد کار.


طرفه پناهگاهی

با در گشادگی مسجد و

نظم ارتش

آمیزه مهر و میثاق

در جام پولاد.

جزیره گل

در اقیانوس تهران

که جوانی

پاسش می دهد و

کمال بر چتر آن می گشاید.


دختر مراقب

چابکست

پسر نگهبان کاری

و هر دو یک گل بر دهان می برند:

لبخند.

در راهرو ها تنها نیستی
چرا که شهدا
از سینه دیوارها
ترا
تا راهی دورتر از اطاق دلخواه نیز دنبال می کنند.

زرادخانه اندیشه.

صرافخانه سخن.

کارآوران،

باچه وسواسی به الماس

تراش و برش مناسب می دهند

تا مائده کلام

عمل آید.

اینجا

ترکش تاریخ است و

آزمایشگاه زور

سنگر محنت کشان

و باغ همه میوه های ما.

قلب حیات در اینجا

تندتر می طپد

گر چه در احتیاطی ناگفته

ضرب هیاهوها

گرفته می شود

که دانش را همواره

گهواره ای از سکوت رشد می دهد

و صدایی اگر هست

از بوسه ای است به روی نورسیدگان

یا زنگ تلفنی

که اعلام یا امداد می کند.

بر سر راه فردا

در شانزده آذر خانه ایست

پایگاه پویندگان بهروزی

زائران امید

و میعادگاه غریبان زمین.

***

سیاوش کسرایی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.