به رخوت دهشتناک شب دچارم
اسیر در مرز خواستن و وانهادن
گرفتار احساسی قوی و منطقی قوی!
دچار عقل و قلب
میخواهم و نمیدانم چرا
پس میزنم و شتابان به سویش میروم
من دچارم به عشق
من دچارم به تو
و این دردیست
دردی که درمانی بجز وجودت ندارد!
م.س
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.