۲۵ شهریور ۱۳۸۶

ماه رمضان آمد

نک ماه رجب آمد تا ماه عجب بیند
وز سوختگان ره گرمی و طلب بیند
گر سجده کنان آید در امن و امان آید
ور بی ادبی آرد سیلی و ادب بیند
حکمی که کند یزدان، راضی بود و شادان
ور سر کشد از سلطان در حلق کنب بیند
گر دم خور عشق آید خرم چو دمشق آید
ور دل ندهد دل را ویران چو حلب بیند
گوید چه سبب باشد آن خرم و این ویران
جان خضری باید تا جان سبب بیند
آمد شعبان عمدا، از بهر برات ما
تا روزی و بیروزی از بخشش رب بیند
ماه رمضان آمد، آن بند دهان آمد
زد بر دهن بسته تا لذت لب بیند
آمد قدح روزه، بشکست قدح ها را
تا منکر این عشرت بی باده طرب بیند
سغراق معانی را بر معده خالی زن
معشوقه خلوت را، هم چشم عزب بیند
با غره دولت گو، هم بگذرد این نوبت
چون بگذرد این نوبت هم نوبت تب بیند
نوبت بگذار و رو نوبت زن احمد شو
تا برف وجود تو خورشید عرب بیند
خامش کن و کمتر گو، بسیار کسی گوید
کو جاه و هوا جوید تا نام و لقب بیند
***
مولانا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.