۱۴ آذر ۱۳۸۶

آینه در آینه

مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا
سایه او گشتم و او برد به خورشید مرا

جان دل و دیده منم، گریه خندیده منم
یار پسندیده منم، یار پسندید مرا

کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز
کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا

پرتو دیدار خوشش تافته در دیده من
آینه در آینه شد: دیدمش و دید مرا

آینه خورشید شود پیش رخ روشن او
تاب نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا

گوهر گم بود نگر تافته بر فرق فلک
گوهری خوب نظر آمد و سنجید مرا

نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند
رشک سلیمان نگر و غیرت جمشید مرا

هر سحر از کاخ کرم چون که فرو می نگرم
بانگ لک الحمد رسد از مه ناهید مرا

چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا

پرتو بی پیرهنم، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایه خود باز نبینید مرا

***

سايه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.