لباس مرگ بر اندام عالمی زیباست
چه شد که کوته و زشت این قبا بقامت ماست
بیار باده که راه نیستی گیرم
من آزموده ام آخر بقای من بفناست
گهی ز دیده ساقی خراب گه از می
خرابی از پی خرابی ماست
ز حد گذشت تعدی کسی نمی پرسد
حدود خانه بی خانمان ما ز کجاست
برای ریختن خون فاسد این خلق
خبر دهید که چنگیز پی خجسته کجاست
بگو به هیئت کابینه سر زلفش
که روزگار پریشان ما ز دست شماست
چه شد که مجلس شوری نمی کند معلوم
که خانه خانه غیر است یا که خانه ماست
خراب مملکت از دست دزد خانگی است
ز دست غیر چه نالیم هرچه هست از ماست
اگر به حالت عدلیه پی برد شیطان
کند مدلل تقصیر ز آدم وحواست
ببین بنای محبت چه محکم است، شکست
بطاق کسری خورده است بیستون برجاست
اگر که پرده بیفتد ز کار می بینی
بچشم، عارف و عامی در این میان رسواست
«عارف قزوینی»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.