۲۵ مهر ۱۳۹۰

زمان...


زمان میان من و او جدایی افکنده‌ست 
من ایستاده در اکنون و او در آینده‌ست 


چه مایه گشتم و آینده حال گشت و گذشت 
هنوز در پی آینده حال گردنده‌ست 


به هر قدم قدَری گفتم از زمان کندم 
کنون چو می‌نگرم او ز عمرِ من کنده‌ست 


که سر برآرد ازین ورطه جز کسی که هلاک 
کمندِ شوق کنارش به گردن افکنده‌ست 


بهانه‌ی کششِ عشق و کوششِ دل من 
همین غم است که مقصودِ آفریننده‌ست! 


به آرزو نرسیدیم و دیر دانستیم 
که راه دورتر از عمرِ آرزومندست 


تو آن زمان به سرم سایه خواهی افکندن 
که پیش پای تو ترکیب من پراکنده‌ست 


به شاهراهِ‌طلب بیم نامرادی نیست 
زهی امید که تا عشق هست پاینده‌ست 


ز دورباش حوادث دلم ز راه نرفت 
بیا که با تو هنوزم هزار پیوندست 


به جان سایه که میرنده نیست آتش عشق 
مبین به کشته‌ی عاشق که عاشقی زنده‌ست 
***
سایه
تهران، خرداد 1385
منبع: ماهنامه بخارا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.