۲۹ بهمن ۱۳۹۱

آن سید عشاق...

آن سید عشاق چه ازو چه حقیقی
کوراست صدارت به جهان مطلققیقی
آورد برآورد فرا از همه عالم
بر عرش و سما راست او سنجققیقی
از اعلم حق زد علمش بر همه عالم
از صید دلش زد دل و جان صدققیقی
انوار دو عالم برخ دوست منور
چون مشرق جنبی شرق از شرققیقی
با علم کمالش که علم زد بفلک لک
رزق از چه تواند که زند رققیقی
آن وع وع زغ زغ چه زند راه قزغ زغ
کاندر جزغ زغ به جهان احمققیقی
بر مک مک لک لک نتواند بسمک مک
در حضرت آن شاه زدن وق وققیقی
آن شاه کزو شاه جهان رایت صد شاه
بنمود چو بگشود حدایق زحدیقی
هر ناطق ازین نطق بقریچه سخن گوی
برخلق چو خوانند مستنطققیقی
یک روز بخورشید برآید بصدارت
شید از رخش ما شده چون روزققیقی
چون بدر نماید رخ او از حجب غیب
انوار نماید بملک رق رققیقی
گر بر زند از مطلع رحمت رخ خورشید
هر دل که بود دل نزند شق شققیقی
شمس الحق تبریز که دلها ز تو زارند
شیدائی قو قو همه در نفرققیقی
***
مولانا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.