۱ اسفند ۱۳۸۵

هفت اندوه

نخستین اندوه پاییز
بدرود آرام باغ است
که سر شب چندی می پاید سر کوکنار قهوه ای
ساقه نیلوفر
و باز هم یارای رفتنش نیست

دومین اندوه
پاهای تهی قرقاول است
که با برادرانش از قلاب می آویزد
سر در توبره
بیشه طلا را
در بالهایش پوشانده

و سومین اندوه
بدرود آرام خورشید است
که پرندگان را گرد آورده
دقایق شب را هم گرد آورده
زمین زرین
و قدسی تصویر

چهارمین اندوه
آبگیر تیره گون است
شهر آب، دیوانه و به گود نشسته
کاخ سوسک

و پنجمین اندوه
بدرود آرام بیشه زار است
که خاموش اردویش را به هم می ریزد
یک روز گذشته است
تنها به هم ریختگی برجاست
هیزم، تیرک های چادر

ششمین اندوه
اندوه روباه است
شادی شکارچیان، شادی سگان شکاری
سم ها می کوبند
تا نیایش روباه را
زمین نشنود

و هفتمین اندوه
بدرود آرام چهره ایست با چروک هایش
که به پنجره می نگرد
وقتی سال بار می بندد
چون بازار مکاره ای درهم – برهم
که به کودکان می رسد
***********
تد هیوز(1930-1998) شاعر انگلیسی و ملک الشعرای دربار انگلستان در سال 1985
مجله آزما- شماره 48