فصل سرما رفت و عیدی آمد و خرم بهاری
وه چه نوروزی، چه خوش عهدی، چه نیکو روزگاری
تا بدبن شکرانه صحرا کرد آهنگ چراغان
پرتو افکن شد چراغ لاله ای در هر کناری
ابر گوهر بار تا زد خیمه بر طرف گلستان
هر گلی در گوش کرد از در و گوهر گوشواری
زلف سنبل بین که چون رنجور غم دارد شکنجی
چشم نرگس بین که چون مخمور می دارد خماری
در چمن دیگر نبینی، رعد را جز ناله رسمی
برق را جز خنده راهی، ابر را جز گریه کاری
همچو شیر حق بمیدان، رعد، غرانست و باشد
ابر او را ذوالجناحی، برق او را ذوالفقاری
بار سنگین بود دوش کوه را برف زمستان
دست مهر آفتاب برداشت از دوش او باری
بینی از عطر هوا و لطف باد و فیض باران
بوستان را آبروئی، گلستان را اعتباری
باغ را برگ و نوائی، راغ را لطف و صفائی
کوه را فر و شکوهی، دشت را نقش و نگاری
قطعه ابر سیاه و قطره باران تو گوئی
آن چو خنک را هوا راست این چو در شاهواری
وین عجب ابشد که پی در پی بروی خاک ریزد
بلبل غمدیده باز از وصل روی شاهد گل
بهره مند آمد، پس از هجری و بعد از انتظاری
وین عجب نبود که باشد، هر فراقی را وصالی
هر ملالی را نشاطی، هر خزانی را بهاری
وه چه خوش باد درین عید از سر شادی نشستن
پای بیدی، گلبنی، سروی، سپیداری، چناری
از غم و محنت بریدن، وز پی شادی، گزیدن
سبزه زاری، جویباری، کوهساری، آبشاری
بهر عیش آماده کردن، بوستانی، دوستانی
گلستانی، دلستانی، لاله زاری، گلعذاری
مطربی، صوتی، صدائی، نغمه ای، شوری، نوائی
تنبکی، تاری، ویالونی، نیی، چنگی، ستاری
ساقی شوخی، بت شنگی، نگار نازنینی
باده نابی، می لعلی، شراب خوشگواری
ماهروی میگساری، میگسار ماهرویی
باده خوار کهنه رندی، کهنه رند باده خواری
عشقبازی، دلنوازی، چاره جوئی، چاره سازی
تشنه کامی، چشمه ساری، وامخواهی، وامداری
عشرتی، وجدی، سروری، طیبتی، هزلی، مزاحی
خنده ای، غنجی، دلالی، غمزه ای، بوسی، کناری
گاه باشد رهزن دل، گاه گردد آفت جان
عشوه های دلربائی، غمزه های جانشکاری
تابش روی چو ماهی، گردش چشم سیاهی
رنگ لعل آبداری، چین زلف تابداری
سرو قد ماهروئی، ماهروی نرم خوئی
نرم خوی تندگوئی، تندگوی سازگاری
لعبتی، شوخی، ظریفی، ساده ای، صافی، لطیفی
نوگلی، ماهی، حریفی، دلبری، یاری، نگاری
خوان عشرت را غذائی، ساز شادی را نوائی
مرغ دل را پر و بالی، شاخ جان را برگ و باری
مجلس از نا اهل خالی، آنچنان کانجا نبینی
بد سلوکی، بوالفضولی، کج نهادی، کجمداری
خد نمائی، خودستائی، خود پرستی، خود پسندی
تلخ گوئی، تند گوئی، ترشروئی، نابکاری
در میان آداب و آئینی نباشد تا نباشد
خوب و زشتی ، حسن و قبحی، نام و ننگی، فخر و عاری
نکته گیری برنخیزد زانمیان تا برنخیزد
های و هوئی گفتگویی، قیل و قالی گیر و داری
جای امنی کاندر آنجا خسته و خونین ندارد
دوش جان را رنج باری، پای دل را زخم خاری
هر طرف بنشسته بینی، می پرستی، باده نوشی
کامیابی، کامجوئی، کامرانی، کامکاری
اهل رازی، چاره سازی، بی نیازی، پاکبازی
نکته سنجی، نکته دانی، هوشمندی، هوشیاری
گفتگو با دلبر شوخی که از شوخی ندارد
امتناعی، اجتنابی، احترازی، انزجاری
همزبان مهربان پاک وجدانی که دارد
احترامی، احتشامی، اعتباری، اقتداری
صورتی، حسنی، جمالی، دانشی، علمی، کمالی
عزتی، حاهی، جلالی، شوکتی، وقری، وقاری
همدمی خندان که او را از غم دوران نباشد
انقلابی، التهابی، اضطرابی، اضطراری
حسرتی، و زری، و بالی، محنتی، دردی، ملالی
ماتمی، داغی، عذائی، غصه ای، رنجی، نقاری
بر سر آلام تیغی، در بر از اندوه تیری
در تن از تشویش تابی، بر دل از ادبار باری
در میان دوستان صد بار اگر جویی نیابی
بیکسی، زاری، ذلیلی، بیدلی، زردی، نراری
تلخ کامی، تیره بختی، خسته جانی، ناتوانی
تیره روز تنگدستی، تنگدست تیره روزی
داغدار دردمندی، دردمند داغداری
از محبت دم زدن با همدمی کو را نباشد
جز وفاداری مرامی، جز نکوکاری شعاری
جز چنین عیش و چنین حالی نماند بهر حالت
از بهار دلکش دور جوانی یادگاری
وه چه نوروزی، چه خوش عهدی، چه نیکو روزگاری
تا بدبن شکرانه صحرا کرد آهنگ چراغان
پرتو افکن شد چراغ لاله ای در هر کناری
ابر گوهر بار تا زد خیمه بر طرف گلستان
هر گلی در گوش کرد از در و گوهر گوشواری
زلف سنبل بین که چون رنجور غم دارد شکنجی
چشم نرگس بین که چون مخمور می دارد خماری
در چمن دیگر نبینی، رعد را جز ناله رسمی
برق را جز خنده راهی، ابر را جز گریه کاری
همچو شیر حق بمیدان، رعد، غرانست و باشد
ابر او را ذوالجناحی، برق او را ذوالفقاری
بار سنگین بود دوش کوه را برف زمستان
دست مهر آفتاب برداشت از دوش او باری
بینی از عطر هوا و لطف باد و فیض باران
بوستان را آبروئی، گلستان را اعتباری
باغ را برگ و نوائی، راغ را لطف و صفائی
کوه را فر و شکوهی، دشت را نقش و نگاری
قطعه ابر سیاه و قطره باران تو گوئی
آن چو خنک را هوا راست این چو در شاهواری
وین عجب ابشد که پی در پی بروی خاک ریزد
بلبل غمدیده باز از وصل روی شاهد گل
بهره مند آمد، پس از هجری و بعد از انتظاری
وین عجب نبود که باشد، هر فراقی را وصالی
هر ملالی را نشاطی، هر خزانی را بهاری
وه چه خوش باد درین عید از سر شادی نشستن
پای بیدی، گلبنی، سروی، سپیداری، چناری
از غم و محنت بریدن، وز پی شادی، گزیدن
سبزه زاری، جویباری، کوهساری، آبشاری
بهر عیش آماده کردن، بوستانی، دوستانی
گلستانی، دلستانی، لاله زاری، گلعذاری
مطربی، صوتی، صدائی، نغمه ای، شوری، نوائی
تنبکی، تاری، ویالونی، نیی، چنگی، ستاری
ساقی شوخی، بت شنگی، نگار نازنینی
باده نابی، می لعلی، شراب خوشگواری
ماهروی میگساری، میگسار ماهرویی
باده خوار کهنه رندی، کهنه رند باده خواری
عشقبازی، دلنوازی، چاره جوئی، چاره سازی
تشنه کامی، چشمه ساری، وامخواهی، وامداری
عشرتی، وجدی، سروری، طیبتی، هزلی، مزاحی
خنده ای، غنجی، دلالی، غمزه ای، بوسی، کناری
گاه باشد رهزن دل، گاه گردد آفت جان
عشوه های دلربائی، غمزه های جانشکاری
تابش روی چو ماهی، گردش چشم سیاهی
رنگ لعل آبداری، چین زلف تابداری
سرو قد ماهروئی، ماهروی نرم خوئی
نرم خوی تندگوئی، تندگوی سازگاری
لعبتی، شوخی، ظریفی، ساده ای، صافی، لطیفی
نوگلی، ماهی، حریفی، دلبری، یاری، نگاری
خوان عشرت را غذائی، ساز شادی را نوائی
مرغ دل را پر و بالی، شاخ جان را برگ و باری
مجلس از نا اهل خالی، آنچنان کانجا نبینی
بد سلوکی، بوالفضولی، کج نهادی، کجمداری
خد نمائی، خودستائی، خود پرستی، خود پسندی
تلخ گوئی، تند گوئی، ترشروئی، نابکاری
در میان آداب و آئینی نباشد تا نباشد
خوب و زشتی ، حسن و قبحی، نام و ننگی، فخر و عاری
نکته گیری برنخیزد زانمیان تا برنخیزد
های و هوئی گفتگویی، قیل و قالی گیر و داری
جای امنی کاندر آنجا خسته و خونین ندارد
دوش جان را رنج باری، پای دل را زخم خاری
هر طرف بنشسته بینی، می پرستی، باده نوشی
کامیابی، کامجوئی، کامرانی، کامکاری
اهل رازی، چاره سازی، بی نیازی، پاکبازی
نکته سنجی، نکته دانی، هوشمندی، هوشیاری
گفتگو با دلبر شوخی که از شوخی ندارد
امتناعی، اجتنابی، احترازی، انزجاری
همزبان مهربان پاک وجدانی که دارد
احترامی، احتشامی، اعتباری، اقتداری
صورتی، حسنی، جمالی، دانشی، علمی، کمالی
عزتی، حاهی، جلالی، شوکتی، وقری، وقاری
همدمی خندان که او را از غم دوران نباشد
انقلابی، التهابی، اضطرابی، اضطراری
حسرتی، و زری، و بالی، محنتی، دردی، ملالی
ماتمی، داغی، عذائی، غصه ای، رنجی، نقاری
بر سر آلام تیغی، در بر از اندوه تیری
در تن از تشویش تابی، بر دل از ادبار باری
در میان دوستان صد بار اگر جویی نیابی
بیکسی، زاری، ذلیلی، بیدلی، زردی، نراری
تلخ کامی، تیره بختی، خسته جانی، ناتوانی
تیره روز تنگدستی، تنگدست تیره روزی
داغدار دردمندی، دردمند داغداری
از محبت دم زدن با همدمی کو را نباشد
جز وفاداری مرامی، جز نکوکاری شعاری
جز چنین عیش و چنین حالی نماند بهر حالت
از بهار دلکش دور جوانی یادگاری
***
ابوالقاسم حالت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.