۸ فروردین ۱۳۸۷

سبز

با تو دیشب تا کجا رفتم.
تا خدا و آنسوی صحرای خدا رفتم.
من نمی گویم ملائک بال در بالم شنا کردند.
من نمی گویم که باران طلا آمد،
با تو لیک ای عطر سبز سایه پرورده،
ای پری که باد می بردت
از چمنزار حریر پر گل پرده،
تا حریم سایه های سبز
تا بهار سبزه های عطر
تا دیاری که غریبیهاش می آمد بچشم آشنا، رفتم.
پابپای تو که می بردی مرا با خویش،
- همچنان کز خویش و بیخویشی -
در رکاب تو که می رفتی،
هم عنان با نور،
در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حیرانی،
سوی اقصا مرزهای دور؛
- تو قصیل اسب بی آرام من، تو چتر طاووس نر مستم
تو گرامیتر تعلق، زمردین زنجیر زهر مهربان من -
پابپای تو
تا تجرد، تا رها رفتم.

غرفه های خاطرم پر چشمک نور و نوازشها
موجساران زیر پایم رامتر پل بود.
شکرها بود و شکایتها،
رازها بود و تامل بود،
با همه سنگینی بودن،
و سبکبالی بخشودن،
تا ترازویی که یکسان بود در آفاق عدل او
عزت و عزل و عزا رفتم.
چند و چونها در دلم مردند.
که بسوی بی چرا رفتم.

شکر پر اشکم نثارت باد.
خانه ات آبد ای ویرانی سبز عزیز من،
ای زبرجد گون نگین خاتمت بازیچه هر باد
تا کجا بردی مرا دیشب،
با تو دیشب تا کجا رفتم.
***
مهدي اخوان ثالث

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.