با نهایت آسایش یک ماه تمام در این جنگل و چمن زندگی کردم. در این مدت گاهی به واسطه تنهایی و تجرد تکدر خاطری دست می داد از خانه صاحب قدیم و آشنایان خود یاد می کردم، اما خوشتر داشتم که تنها زندگی کنم تا آنکه در میان جماعتی به بدبختی زیست نمایم. فیلسوفانه تحقیق تجرد و اجتماع میکردم و تدقیق (= دقت کردن) الفت و عزلت نمودم.
چنین بنظرم آمد که اگر شخص مجرد و خوشبخت باشد بهتر از آن است که با قوم خود، یا در قبیله خود، یا در وطن، یا در هر نوع جمعیت به بدبختی زندگی کند.
چنین بنظرم آمد که اگر شخص مجرد و خوشبخت باشد بهتر از آن است که با قوم خود، یا در قبیله خود، یا در وطن، یا در هر نوع جمعیت به بدبختی زندگی کند.
سعدیا حب وطن گرچه حدیثی ست صحیح
نتـوان مــرد به سختی که مـن اینجـا زادم
نتـوان مــرد به سختی که مـن اینجـا زادم
خرنامه ، محمد حسن خان اعتمادالسلطنه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.