دل مرده از آنم که مسیحا نفسی نیست
فریادم از آنست که فریادرسی نیست
از خانقه ای شیخ بکس در نگشاید
معلوم شد امروز که در خانه کسی نیست
ای مرغ گرفتار که دوری ز گلستان
واماندگیت جز به شکست قفسی نیست
بگذر چو نسیم از سر این باغ که در وی
هر جاکه گلی سرزده بی خارو خسی نیست
گر طالب یاری قدمی پیش نه ای شیخ
کز صومعه تا دیر مغان راه بسی نیست
در سیل غم از جای شدن کار خسان است
اهلی چو حریفان سبک بلهوسی نیست
فریادم از آنست که فریادرسی نیست
از خانقه ای شیخ بکس در نگشاید
معلوم شد امروز که در خانه کسی نیست
ای مرغ گرفتار که دوری ز گلستان
واماندگیت جز به شکست قفسی نیست
بگذر چو نسیم از سر این باغ که در وی
هر جاکه گلی سرزده بی خارو خسی نیست
گر طالب یاری قدمی پیش نه ای شیخ
کز صومعه تا دیر مغان راه بسی نیست
در سیل غم از جای شدن کار خسان است
اهلی چو حریفان سبک بلهوسی نیست
اهلی شیرازی
سلام من دنبال شعر سحر حلال اهلي شيرازي مي گردم كاش توي وبلاگ شما بود
پاسخحذفولي من همچنان به جست و جو ادامه مي دم