۲۷ دی ۱۳۸۸

دشت

در نوازش هاي باد،
در گل لبخند دهقانان شاد،
درسرود نرم رود،
خون گرم زندگي جوشيده بود.

نوشخند مهر آب،
آبشار آفتاب،
در صفاي دشت من كوشيده بود.

شبنم آن دشت، ازپاكيزگي،
گوييا خورشيد را نوشيده بود!

روزگاران گشت و .... گشت:

داغ بر دل دارم از اين سرگذشت،
داغ بر دل دارم از مردان دشت.

ياد باد آن خوش نوا آواز دهقانان شاد
ياد باد آن دلنشين آهنگ رود
ياد باد آن مهرباني هاي باد
”ياد باد آن روزگاران ياد باد“

دشت با اندوه تلخ خويش تنها مانده است

زان همه سرسبزي و شور و نشاط
سنگلاخي سرد بر جا مانده است!

آسمان از ابر غم پوشيده است،
چشمه سار لاله ها خوشيده است،

جاي گندم هاي سبز،
جاي دهقانان شاد،
خارهاي جانگزا رویيده است!

بانگ بر مي دارم از دل:
-”خون چكيد از شاخ گل، باغ و بهاران را چه شد؟
دوستي كي آخر آمد، دوستداران را چه شد؟‌“

سرد و سنگين، كوه مي گويد جواب:
-خاك، خون نوشيده است!
***
فریدون مشیری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.