۱۹ فروردین ۱۳۸۹

آزاده

بر خاطر آزاده، غباری ز کسم نیست
سرو چمنم، شکوه‏ای از خاروخسم نیست
از کوی تو، بی ناله و فریاد گذشـتم
چون قافله عمر، نوای جرسم نیست
افـسـرده تـرم از نـفـس بـاد خـزانی
کآن نوگل خندان، نفسی همنفسم نیست
صیاد ز پیش آیـد و گرگ اجـل از پی
آن صید ضعیفم که ره پیش وپسم نیست
بیحاصلی وخواری من بین که دراین باغ
چون خار، به دامان گلی دسترسم نیست
از تـنـگدلی، پـاس دل تـنـگ نـدارم
چندان کشم اندوه، که اندوه کسم نیست
امشب رهی از میکده بیرون ننهم پای
آزرده دردم، دو سه پیمانه بسم نیست
***
رهی معیری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.