ای سر زلف تو عقربکده و مارستان
وز دهندره میان دو لبت غارستان
بس بهر حلقه ای از آن دل بیمار آویخت
گشت سرتاسر گیسوی تو بیمارستان
عشوه در گردن و قر در کمر ناز بچشم
خوش سراپای وجودت شده اطوارستان
بسکه این شهر بتشوخ و شکرلب دارد
دلبر آباد توان خواندش و دلدارستان
یار یوسف رخ ما را بکلافی نخرند
گر شود جمله آفاق خریدارستان
با چه جرات بدرآرم سری از خانه، که هست
سر کوی من بیچاره طلبکارستان
دوش رفتم بخرابات ز شیرک خانه
از لش آباد شدم وارد بیمارستان
***
ابوالقاسم حالت
وز دهندره میان دو لبت غارستان
بس بهر حلقه ای از آن دل بیمار آویخت
گشت سرتاسر گیسوی تو بیمارستان
عشوه در گردن و قر در کمر ناز بچشم
خوش سراپای وجودت شده اطوارستان
بسکه این شهر بتشوخ و شکرلب دارد
دلبر آباد توان خواندش و دلدارستان
یار یوسف رخ ما را بکلافی نخرند
گر شود جمله آفاق خریدارستان
با چه جرات بدرآرم سری از خانه، که هست
سر کوی من بیچاره طلبکارستان
دوش رفتم بخرابات ز شیرک خانه
از لش آباد شدم وارد بیمارستان
***
ابوالقاسم حالت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.