۱۱ اسفند ۱۳۸۹

بهار را باور کن


11 اسفند رو ز تولد میر ما
همیشه پاینده باشی ای میر
******************

باز کن پنجره ها را که نسيم
روز ميلاد اقاقی ها را
جشن می گيرد
و بهار
روی هر شاخه، کنار هر برگ
شمع روشن کرده ست.

همه چلچله ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده ست
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست.

باز کن پنجره ها را، ای دوست
هيچ يادت هست
که زمين را عطشی وحشی سوخت؟
برگ ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست؟
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
با سر و سینه گل های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حاليا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمن زار ببين
و محبت را در روح نسيم
که در اين کوچه تنگ
با همين دست تهی
روز ميلاد اقاقی ها را
جشن می گيرد

خاک جان يافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا اين همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن.
****
فریدون مشیری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.