۲۶ اسفند ۱۳۹۰

یادگار دوست

ای دوست قبولم کن و جانم بستان / مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گیرد بی تو / آتش به من اندر زن و آنم بستان
***
ای زندگی تن و توانم همه تو / جانی و دلی، ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی، از آنی همه من / من نیست شدم در تو از آنم همه تو
***
باز آی تا به خود نیازم بینی / بیداری شب های درازم بینی
نی نی غلطم که خود فراق تو مرا / کی زنده رها کند که بازم بینی
***
هر روز دلم در غم تو زارتر است / وز من دل بی رحم تو بیزار تر است
بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا / حقا که غمت از تو وفادارتر است
***
بر من در وصل بسته میدارد دوست / دل را به عنا شکسته میدارد دوست
زین پس من و دل شکستی بر در او / چون دوست دل شکسته میدارد دوست
***
خود منکر آن نیست که بردارم دل / آن به که به سودای تو بسپارم دل
گر من به غم عشق تو نسپارم دل / دل را چه کنم؟ بهر چه میدارم دل؟
***
در عشق تو هر حیله که کردم هیچ است / هر خون جگر که بی تو خوردم هیچ است
از درد تو هیچ روی درمانم نیست / درمان که کند مرا که دردم هیچ است
***
من بودم و دوش آن بت بنده نواز / از من همه لابه بود و از او همه ناز
شب رفت و حدیث ما بپایان نرسید / شب را چه کنم حدیث ما بود دراز
***
دلتنگم و دیدار تو درمان من است / بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی / آنچ از غم هجر تو بر جان من است
***
ای نور دل و دیده و جانم، چونی؟ / وی آرزوی هر دو جهانم چونی؟
من بی لب لعل تو چنانم که مپرس / تو بی رخ زرد من ندانم چونی
***
افغان کردم، بر آن فغانم میسوخت / خامش کردم چو خامشانم میسوخت
از جمله کرانها برون کرد مرا / رفتم به میانی، در میانم میسوخت
***
من درد تو را زدست آسان ندهم
دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست بیادگار دردی دارم
کان درد به صدهزار درمان ندهم
***
رباعیات
حضرت مولانا

پ.ن: اشعار از آلبوم یادگار دوست، شهرام ناظری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.