هر روز میپرسی که: آیا دوستم داری؟
من، جای پاسخ بر نگاهت خیره میمانم
تو در نگاه من، چه میخوانی، نمیدانم
اما به جای من، تو پاسخ میدهی: «آری»!
*
ما هر دو میدانیم
چشم و زبان، پنهان و پیدا، رازگویانند
و آنها که دل با یکدگر دارند
حرف ضمیر دوست را ناگفته میدانند،
ننوشته میخوانند
من «دوستت دارم» را
پیوسته در چشم تو میخوانم
ناگفته، میدانم
من، آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند
من، جای پاسخ بر نگاهت خیره میمانم
تو در نگاه من، چه میخوانی، نمیدانم
اما به جای من، تو پاسخ میدهی: «آری»!
*
ما هر دو میدانیم
چشم و زبان، پنهان و پیدا، رازگویانند
و آنها که دل با یکدگر دارند
حرف ضمیر دوست را ناگفته میدانند،
ننوشته میخوانند
من «دوستت دارم» را
پیوسته در چشم تو میخوانم
ناگفته، میدانم
من، آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند
هرگز نمیپرسم
هرگز نمیپرسم که: آیا دوستم داری
قلب من و چشم تو میگوید به من: «آری!»
***
فریدون مشیری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.