۲۶ تیر ۱۳۹۱

گریه سیب

شب فرو می‏افتاد.
به درون آمدم و پنجره‏ها را بستم.


باد با شاخه درآویخته بود.
من، درین خانه تنها، تها.
غم عالم به دلم ریخته بود.


نهگهان، حس کردم:
که کسی،
آنجا، بیرون، در باغ،
در پس پنجره‏ام
می‏گرید...


صبحگاهان،
شبنم
می‏چکید از گل سیب.
***
هـ.الف.سایه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.