بر زمین بی زمانی ناکجا آبادیام
شهروند روستای هر چه بادا بادیم
چشم های مهربانی از نظر دورم ندار
ای بغل آیینتان، آغوشها بگشاییم
سنگ بودم مردگی میرفت تا خاکم کند
با دم گلسنگیات دنیای دیگر دادیم
پیش آتشبازی چشمت، زمستان قصهای است
از تو میگویند پیرانه شب آبادیم
شیون فومنی
شهروند روستای هر چه بادا بادیم
چشم های مهربانی از نظر دورم ندار
ای بغل آیینتان، آغوشها بگشاییم
سنگ بودم مردگی میرفت تا خاکم کند
با دم گلسنگیات دنیای دیگر دادیم
پیش آتشبازی چشمت، زمستان قصهای است
از تو میگویند پیرانه شب آبادیم
شیون فومنی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.