۲۴ فروردین ۱۳۹۲

درباره‌ی کتاب: موش‌ها و آدم‌ها




داستان تنهایی انسان هاست... آروزهای دست نیافتنی.... آرزوی آرامش، استقلال، رهایی از یوغ اربابان، داشتن جایی که مال خودشون باشه و کسی نتونه اونهارو بیرون کنه، داشتن خانواده و رهایی از تنهایی... در جستجوی امیدی برای فردا... و افسوس که امیدی نیست... و طرحهایی که نقش برآب میشوند.
بیان روابط انسانی، برادری... رابطه جورج و لنی هرچند لنی باعث دردسره... میل به دوستی و فرار از تنهایی، آنجا که لنی به اتاق کروکس میره و بعد کندی اضافه میشه و زن کرلی میاد صحنه بسیار زیباییست که فرار از تنهایی انسانهارو به هر قیمت که باشه تصویر میکنه (همنشینی کروکس سیاه با سفید پوستان و زن کرلی ارباب با زیر دستانش).
داستان به زیبایی معنی عمیق شعر رابرت برنز که عنوان کتاب ازون گرفته شده رو بیان میکنه:
"دلپسندترین طرحهای موشها و آدمها اغلب شدنی نیست"
چه طرح موشها (لنی) که غذا دادن به خرگوشها و نازکردن اونهاس، چه طرح آدمها (جورج) برای استقلال... طرحهایی نشدنی.
در امریکای بین دو جنگ بزرگ، با اقتصادی برشکسته، کارگرانی بیکار و مهاجر بدنبال کار، کارگران (انسانها) تنها و اسیر سرنوشت. کارگرانی که میخواهند و طرحی دارند برای آینده ولی دست سرنوشت مانع انجام طرح آنها میشوند.

جورج گفت: «ما کارگرای سرگردون کس و کاری نداریم. هرچی درمیاریم به باد میدیم. تو دنیا هیشکی نیس که فکر ما باشه! هیشکی دلش برا ما نمیسوزه!» ص 127

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.