۶ مهر ۱۳۹۲

تا شدم صید تو...

تا شدم صید تو آسوده ز هر صیادم
وای بر من گر از این قید کنی آزادم
نازها کردی و از عجز کشیدم نازت
عجزها کردم از عجب ندادی دادم
چون مرا میکشی از کشتنم انکار مکن
که من از بره همین کار ز مادر زادم
تو قوی پنجه شکار افکن و من صید ضعیف
ترسم از ضعف به گوشت نرسد فریادم
آب چشمم مگر از خاک درت چاره شود
ورنه این سیل پیاپی بکند بنیادم
کاهی از جلوه لیلی روشی مجنونم
گاهی از خنده شیرین منشی فرهادم
جاودان نیست فروغی غم و شادی جهان
شکر زان گویم اگر شاد وگر ناشادم
از دادن جان خدمت جانانه رسیدیم
در عشق نظر کن که چه دادیم و چه دیدیم

***
فروغی بسطامی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.