پزشك قانوني به بيمارستان دولتي سركي كشيد و مردي را ميان ديوانگان ديد كه به نظر خيلي باهوش مي آمد وي را صدا كرد و با كمال مهرباني پرسيد : مي بخشيد آقا شما را به چه علت به تيمارستان آوردند ؟مرد در جواب گفت : آقاي دكتر بنده زني گرفتم كه دختري 18 ساله داشت روزي پدرم از اين دختر خوشش آمد و او را گرفت از آن روز به بعد زن من ، مادرزن پدرشوهرش شد و چندي بعد دختر زن من كه زن پدرم بود پسري زاييد كه نامش را چنگيز گذاشتند چنگيز برادر من شد زيرا پسر پدرم بود اما در همان حال چنگيز نوه زنم بود و از اين قرار نوه من هم مي شد و من پدربزرگ برادر تني خود شده بودم چندي بعد زن من پسري زاييد و از آن روز زن پدرم خواهر ناتني پسرم و حتي مادربزرگ او شد در صورتي كه پسرم برادر مادربزرگ خود و حتي نوه او بود از طرفي چون مادر فعلي من يعني دختر زنم خواهر پرسم مي شود بنده ظاهرا خواهرزاده پسرم شده ام ضمنا من پدر و مادرم و پدربزرگ خود هستم پس پدرم هم برادر من است و هم نوه ام حالا آقاي دكتر اگر شما هم به چنين مصيبتي گرفتار مي شديد آيا كارتان به تيمارستان نمي كشيد ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.