دفتر سرگذشت من هر روز
می شود باز و می شود بسته
پلک سنگین به دیده خسته
می کشد پرده حهان افروز
زیر این آسمان لیز و سیاه
کهکشانهای مرگ بیدارند
دمبدم مهر و ماه می بارند
توی دریای بی نشان نگاه
دمبدم با شتاب دروازه
می شود باز و دلبری تازه
می نهد گام در دل پندار
توی گلزار ژرف بیهوشی می وزد سایه نسیم بهار
به گل خفته فراموشی
گلچین
می شود باز و می شود بسته
پلک سنگین به دیده خسته
می کشد پرده حهان افروز
زیر این آسمان لیز و سیاه
کهکشانهای مرگ بیدارند
دمبدم مهر و ماه می بارند
توی دریای بی نشان نگاه
دمبدم با شتاب دروازه
می شود باز و دلبری تازه
می نهد گام در دل پندار
توی گلزار ژرف بیهوشی می وزد سایه نسیم بهار
به گل خفته فراموشی
گلچین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.