۱۷ آذر ۱۳۸۵

قسم به خون

«ام, می تونی یه راز را نگه داری؟»
«معلومه.»
«به خون قسم میخوری؟»
«ببین تی ...»
«آهان, دکتر, یادم رفته بود.از وقتی که از خونه ما رفتی, دیگه راه و رسم زندگیت خیلی بهتر از ما شده.»
امت آهی کشید و دستش را دراز کرد وقتی تیغ چاقوی برادرش سرخ شد ناله ای کرد و چهره درهم کشید.
«خب رازت چیه؟»
خون بین انگشت شصت هر دو جریان یافت.
«ام ... می دونی , من ایدز گرفته ام. رفیق.»

Blood sure
"Can you keep a secret.Em?"
"Sure"
"Blood sure"
"Look, Ty…"
"Oh, I forget. Doctor. Ever since you left the holler, yours bettor's us kinfolk and our ways."
Emmet sighed, then extended his palm. He winced as his brother's blade grew red.
"What secret?"
Blood trickled from between their thumbs.
"Em … I got AIDS, man."
Joe Hubble