۱۹ فروردین ۱۳۸۶

چراغها

مدتي پيش، در يكي از شبهاي تاريك پاييزي برايم پيشامد كرد، كه با قايق در رودخانه محزون سيبري شوم. ناگهان در سر پيچ رودخانه در زير كوه هاي تاريك چراغي درخشيد.
پر فروغ و شديد و كانلا در نزديكي درخشيد ...
من با شادي گفتم:
- خدا را شكر! جاي شب گذراني نزديك است!
پارو زن سر برگرداند و از روي شانه به چراغ نگاه كرد و دوباره با بيحالي به پارو زدن پرداخت.
- دوره!
من باور نكردم؛ چراغ از ميان تاريكي مبهم بيرون آمده و همچنان در پيشاپيش ما قرار داشت. اما پاروزن محق بود: معلوم شد واقعا" دور است.
خصوصيت اين چراغهاي شبانه اينست – بر تاريكي پيروز شده و نزديك بيايند، بدرخشند و وعده بدهند و با نزديكي خود انسان را بفريبند، بنظر مي رسيد كه همان، دو – سه ضربه پارو و راه به پايان مي رسد ... در حاليكه – راه دور است! ...
ما باز مدت زيادي در رودخانه، كه همچون مركب سياه بود، شناور بوديم. دره ها و صخره ها شنا كنان هويدا مي شدند و پيش مي آمدند و شنا كنان دور شده و عقب مي ماندند و بنظر مي رسيد، كه در فضاي بيكران ناپديد مي شدند، اما چراغ پيوسته در برابر ما ايستاده و رنگ به رنگ مي شد و مه را به سوي خود مي خواند – همچنان نزديك و همچنان دور بود... .
حالا اين رودخانه تاريك، كه كوه ها بر آن سايه انداخته اند و آن چراغ فروزان غالبا" به يا من ميايد. چراغهاي بسياري پيش از آن و پس از آن، با نزديكي خود، نه تنها مرا، ميفريفته اند. اما زندگاني همچنان در كنار همان سواحل محزون در جريان است، و چراغها دور هستند. و باز ميبايست به پارو زدن پرداخت... .
ولي با همه اينها... با همه اينها روشنايي چراغ در پيش است! ...
***
و. كارولنكو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.