۲۸ فروردین ۱۳۸۶

يحيي

(بدون سانسور!)
*******
يحيي يازده سال داشت و اولين روزي بود كه مي خواست روزنامه ديلي نيوز بفروشد. در اداره روزنامه، متصدي تحويل روزنامه ها و چند تا بچه همسال خودش كه آنها هم روزنامه مي فروختند چند بار اسم ديلي نيوز را برايش تلفظ كردند و او هم فوري آن را ياد گرفت و بنظرش اسم به شكل يك ديزي آمد. چند بار صحيح و بي زحمت پشت سر هم پيش خودش گفت «ديلي نيوز! ديلي نيوز! ديلي نيوز!» و از اداره روزنامه بيرون آمد.
تو كوچه كه رسيد شروع كرد به دويدن. فرياد مي زد « ديلي نيوز! ديلي نيوز!» بهيچكس توجه نداشت. فقط سر گرم كار خودش بود. هر قدر آن اسم را زيادتر تكرار مي كرد و مردم از او روزنامه مي خريدند بيشر از خدش خوشش ميامد و تا چند شماره هم كه فروخت هنوز آن اسم يادش بود. اما همينكه بقيه پول خرد يك پنج ريالي را تحويل آقائي داد و دهشايي كسر آورد و آن آقا هم آن دهشايي را باو بخشيد ورفت و او هم ذوق كرد، ديگر هر چه فكر كرد اسم روزنامه يادش نيامد. آنرا كاملا فراموش كرده بود.
ترس و رش داشت. لحظه اي ايستاد و به كف خيابان خيره نگاه كرد. دو مرتبه شروع به دويدن كرد.باز هم بي آنكه صدا كند چند شماره ازش خريدند. اما اسم روزنامه را بكلي فراموش كرده بود.
يحيي به دهن آنهايي كه ازش روزنامه ميخريدند نگاه مي كرد تا شايد اسم روزنامه را از يكي از آنها بشنود، اما آنها همه با قيافه هاي گرفته و جدي و بي آنكه به صورت او نگاه كنند روزنامه را مي گرفتند و مي رفتند.
بيچاره و دستپاچه شده بود. باطراف خودش نگاه مي كرد شايد يكي از بچه هاي همقطار خود را پيدا كند و اسم روزنامه را ازش بپرسد، اما كسي را نديد. اما شكل ديزي جلوش ورجه ورجه كرد اما از آن چيزي نفهميد. روي پياده رو خيابان فوجي از ديزي هاي متحرك جلوش مشق مي كردند و مثل اين كه يكي دو بار هم اسم روزنامه در خاطرش برق زد، اما تا خاست آن را بگيرد خاموش شد.
سرش را بزير انداخته بود و آهسته راه مي رفت. بسته روزنامه را زير بغلش گرفته بود و به پهلويش فشار مي داد. ميترسيد چون اسم روزنامه را فراموش كرده روزنامه ها را ازش بگيرند. ميخواست گريه كند اما اشكش بيرون نيامد. ميخواست از چند نفر عابر بپرسد اسم روزنامه چيست اما خجالت مي كشيد و مي ترسيد.
ناگهان قيافه اش عوض شد و نيشش باز شد و از سر و صورتش خنده فرو ريخت. پا گذاشت به دو و فرياد كرد.
« پريموس! پريموس!»
اسم روزنامه را يافته بود.
***
صادق چوبك ـ خيمه شب بازي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.