۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۷

عشق اول به دل ...

عشق اول به دل سوخته آدم زد//مایه ور شد ز دل آدم و بر عالم زد
در دل و جان ملک شور قیامت افتاد
زان نمک از لب خود بر جگر آدم زد
تن خاکی که همان دید ز انسان ابلیس
مشت خاکیست که بر دیده نامحرم زد
من همان روز ز جمعیت دل شستم دست
که صا دست در آن طره خم در خم زد
چون گل صبح به خون شست هماندم رخسار
به خوشی هر که دمی چند درین عالم زد
برد از دست و دل ناجوران گیرائی
پشت پایی که به دولت پسر ادهم زد
شادی زد نیرزد به حریف آزاری
بیش برد آنکه درین دایره نقش کم زد
معنی از دعوی گفتار قلم را دربست
عیسی این مهر خموشی به لب مریم زد
هر که قد ساخت دو تا پیش حق از بهر بهشت
بوسه بر دست سلیمان ز پی خاتم زد
گرچه جانبخش بود همچو مسیحا نفست
پیش آن آینه رخسار نباید دم زد
صائب از عشق چسان قامت خود راست کند
که فلک در ته این بار گرانش خم کرد
***
صائب تبريزي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.