شیخ گفت: از پیامبر(ص) روایت شده که گفت: خداوند می گوید روزه برای من است و خود بدان پاداش می دهم. اگر کسی بپرسد که چرا روزه در بین همه عبادات چنین تخصیص یافته است در حالی که همه اعمال برای خداست و خداوند آنها را پاداش می دهد؟ باید گفت که این سخن خداوند دو معنی دارد:
1. روزه از ویژگی خاصی در میان عبادت های واجب برخوردار است چون همه عبادات راهی برای نمود در چشم مردمان دارند، اما روزه چنین نیست و خالص باید برای خدا باشد.
2. معنای دیگر «برای من» (لی) آم است که «صمدیت» ویژه من است، چون صمد آن است که شکم ندارد و به خوردن و آشامیدن نیازمند نیست – و هرکه چنین شود پاداشی بدو خواهم داد که بر هیچ دلی خطور نکرده باشد.
اما معنای قول خداوند که «من آن را پاداش می دهم» آن است که: خداوند برای هر فعل حسنه ای ثوابی مشخص نوید داده است از یک تا ده و از ده تا هفتصد برابر اما روزه داران که صابر هم هستند پاداششان به شمار در نیاید چه فرمود: «خداوند پاداش صابران را بی حساب خواهد داد(زمر/10)» بنابراین روزه از حسنات متعارف نیست و نیز ثواب آن. چه روزه صبر است یعنی استواری جان در برابر خواستنی های همیشگی و امساک اعضای بدن از تمامی شهوات و براستی که روزه داران همان صابرانند. از پیامبر(ص) در این باره روایت شده که: «آن گاه که روزه می گیری باید که گوش و چشم و دست و زبانت نیز روزه دار باشند.» و نیز فرموده است: «هرگاه یکی از شما روزه دار است بایستی که با زن خود گرد نیاید و فسق ننماید وگر کسی دشنامش داد فقط بگوید من روزه دارم.» و درستی روزه و حسن ادب روزه داری در درستی مقاصد و دوری از شهوت ها و نگهداشت اندام و پاکی خورش ها و حفظ دل و دوام ذکر حق استو کم توجهی به امساک های روز و ننگریستن به این که روزه دار است و نیز استعانت از خدا برای انجام کامل روزه. و چنین است آداب روزه برای روزه دار.
از سهل ابن عبدالله تستری حکایت شده است که: در هر پانزده روز یکبار می خورد و چون رمضان می آمد فقط یکبار در ماه می خورد. یکی از مشایخ را پرسیدم که چون تواند بود؟ گفت: هر شامگاهان فقط با آب روزه می گشاد. از ابوعبید بسری حکایت کرده اند که وقتی رمضان می رسید در خانه می شد و در را می بست و تا پایان ماه از آن بدر نمی آمد. بانویش به خانه در می آمد و سی گرده نان –هر شب یکی- در خانه می نهاد و بس.
درباره روزه تطوع که واجب نیست باید گفت برخی از مشایخ در سفر و حضر همیشه روزه می گرفتند تا روزی که رخ دوست را می دیدند. و ادب آنها در این روزه همان بود که پیامبر(ص) فرمود: «روزه سپر است.» و نگفت سپر برای چیست. گفته اند معنای آن این است که سپری است در برابر آتش های آخرت، چه روزه در دنیا برای روزه دار همچون سپری است که او را از تیرهای دشمنان نگاه می دارد دشمنانی که روزه دار را به آتش می خوانند شیطان، شهوت، هوای نفس و هوس و...
از احمد بن محمد بن سنید که قاضی دینور بود شنیدم که گفت رُرَیم می گوید: روزی پیرامون بغداد می گشتم، تشنگی مرا فرا گرفت، خانه ای دیدم، در را کوفتم. کنیزکی آمد، آب خواستم. در را گشود و کوزه ای آورد پر از آب خنک. چون از دستش گرفتم تا بنوشم گفت: وای بر تو! چه صوفی یی! در نیمه روز آب می نوشد! کوزه را بر زمین زدم و برگشتم. رویم ادامه داد: از کنیزک شرمم آمد و با خود نذر بستم که دیگر هرگز روزه نگشایم.
نویسنده کتاب گوید: گروهی دیگر از صوفیان روزه داوودی را می پسندند، همان که پیامبر(ص) درباره اش گفت: «برترین روزه ها، روزه برادرم داوود است که یک روز در میان روزه می گرفت.» گفته اند دلیل اینکه برترین روزه همین است این است که سخت ترین است چه اینسان روزه گیری از روزه داری دائمی سخت تر است زیرا که نفس به روزه داری دائمی خوگر می شود؛ اما روزه یک روز در میان این الفت را می کشدو نفس را از عادت خویش برون می کشدو روزه را بر او بسیار تلخ می سازد به همین جهت برترین روزه همین است.
در این باره از سهل بن عبدالله آورده اند که: هر گاه سیر شدید گرسنگی را بجویید هر گاه گرسنه شدید سیری را بخواهید وگرنه به یکی خوگر می شوید و سرکش می گردید. ابوعبدالله احمد بن جابان پنجاه و اند سال روزه گرفت و در سفر و حضر روزه را نگشاد. روزی یارانش کوشیدند تا روزه اش را بگشاید؛ روزه بگشاد اما مدتی چنان بیمار شد که بیم از کف دادن واجب نیز می رفت. گفتند دلیل آن که کسی روزه داری همیشگی را خوش نمی دارد آن است که نفس زود به هر چیزی خو می کند و چون خو کرد به لذت خویش کار می کند و نه چنان که باید. پس بهتر است که نفس را نپروریم اگرچه در عبادت باشد.
آورده اند که ابراهیم ادهم گفت: همراه من مردی بسیار نماز و بسیار روزه بود. از کردار او به شگفتی آمدم؛ به خوراکش نگریستم. منشاء آن ناپاک و ناروا بود. فرمان دادم که از سرزمین خویش رانده شود. همسفر او شدم و خوردنی حلال به او دادم. چون مدتی همراهم بود چنان دگرگون گشت که گه گاه تازیانه لازم بود تا واجب های خویش ادا کند.
صوفیان و درویشان مجرد، همان ها که همه علایق بریده اند و دانسته ها را رها نموده اند و به روزی داده خدایی قانع گشته اند و هیچ نمی دانند که خدا کی و کجا به آنان روزی خواهد رساند نیکانند و روزه اینان از روزه دارانی که می دانند چگونه و کجا خوردنی می یابند و افطار می کنند برتر است و هیچ کس روزه اش به فضل روزه ایشان نخواهد رسید. اینان نیز آداب ویژه ای در روزه دارند مانند اینکه نباید فقط یکی از ایشان روزه بگیرد مگر با همرایی یاران چون که روزه و افطار او دل یاران را به خود مشغول خواهد داشت. وگر تنها این کس به رضای یاران روزه دار باشد دیگران اجباری ندارند که منتظر بمانند تا او روزه اش را بگشاید سپس ایشان بخورند چون ای بسا فردی تاب گرسنگی کشیدن تا افطار را نداشته باشد و روزه دار هم نباید چیزی از گروه برای خود پس اندازد و بدان افطار کند چه این ضعف او را می نماید، اگر واقعا ضعیف است خرده ای بر او نیست. اگر گروهی همگی با هم روزه می گیرند و گروهی دیگر هم همگی بی روزه هستند اجباری نیست که همه مانند هم شوند.
حکایت نمو.ده اند که جنید همیشه روزه داشت، اما چون یارانش نزد او می آمدند روزه را می شکست و با آنان می خورد و می گفت: ثواب همراهی یاران، کم از روزه داری نیست اگر به انگیزه تطوع باشد، یا کلامی نزدیک به همین. گفته اند اگر صوفی یی را دیدی که روزه تطوع گرفته است، به او بدگمان باش، چون که هنوز از دنیا چیزی با او هست. اگر گروهی همگی برادرانه و دوستانه روزه می گیرندو در میانشان مریدی است که باید او را به روزه وادارند و او روزه را برنمی تابد بهتر آن است که بکوشند تا او روزه نگیرد و با نرمی و رفق با او رفتار کنند و او را چون خود نپندارند. و اگر گروهی روزه می گیرند و در میانشان شیخی است باید که با روزه او روزه گیرند و با افطار او بگشایند مگر این که شیخ از این کار بازشان دارد و چون بازشان داشت نباید از حرف او سربپیچند چون که پیر بی خبر از راه و رسم منزل ها نیست و صلاح نمی داند.
ابوالحسن مکی را در بصره دیدم و او مردی بود دائم الصوم و نان را جز در شب جمعه نمی خورد. و گفته اند که خوراکش در هر ماه چهار دانگ بود که از دستمزد خویش از ریسمان بافی حاصل می کرد. آن را می فروخت و می خورد. ابن سالم که او را دیده و ترک کرده بود، گفته بود: او را سلام نخواهم کرد مگر آنکه افطار کند و نان بخورد چه که به ترک غذا زبانزد شده است. یکی از مردم واسط مرا گفت او سال های بسیار روزه داشت. هر روز پیش از غروب آفتاب افطار می نمود جز در ماه رمضان. گروهی او را انکار می کردند و این کارش را خلاف علم می دانستند. گروهی دیگر تحسینش می کردند که نفس را با گرسنگی ادب کرده است و از روزه داری و ثواب آن –که خداوند روزه داران را نوید بدان داده است- بهره نخواسته است و بدان دل خوش نکرده و آرام نگرفته است. به نظر من آنکس که انکار می کند شیوه ای راست تر دارد چه او روزه را ایمان دارد و به ایفای آن پایبند است. اما اگر باورمند نیست آن را سبک گرفته است و نمی توان به آن روزه دار گفت –و توفیق از خداست. از شبلی حکایت شده که مردی را گفت: چنان کن که تا ابد روزه دار باشی. گفت چون است این؟ شبلی بدو گفت: باقیمانده عمرت را یک روز کن و آن را روزه بدار! این بود آنچه توانستم از آداب ویژه صوفیان درباره روزه گرد آورم. خدای است که توفیق راست کاری می دهد.
***
از کتاب «اللمع فی التصوف» تالیف «ابو نصر سراج طوسی» - قرن چهار
1. روزه از ویژگی خاصی در میان عبادت های واجب برخوردار است چون همه عبادات راهی برای نمود در چشم مردمان دارند، اما روزه چنین نیست و خالص باید برای خدا باشد.
2. معنای دیگر «برای من» (لی) آم است که «صمدیت» ویژه من است، چون صمد آن است که شکم ندارد و به خوردن و آشامیدن نیازمند نیست – و هرکه چنین شود پاداشی بدو خواهم داد که بر هیچ دلی خطور نکرده باشد.
اما معنای قول خداوند که «من آن را پاداش می دهم» آن است که: خداوند برای هر فعل حسنه ای ثوابی مشخص نوید داده است از یک تا ده و از ده تا هفتصد برابر اما روزه داران که صابر هم هستند پاداششان به شمار در نیاید چه فرمود: «خداوند پاداش صابران را بی حساب خواهد داد(زمر/10)» بنابراین روزه از حسنات متعارف نیست و نیز ثواب آن. چه روزه صبر است یعنی استواری جان در برابر خواستنی های همیشگی و امساک اعضای بدن از تمامی شهوات و براستی که روزه داران همان صابرانند. از پیامبر(ص) در این باره روایت شده که: «آن گاه که روزه می گیری باید که گوش و چشم و دست و زبانت نیز روزه دار باشند.» و نیز فرموده است: «هرگاه یکی از شما روزه دار است بایستی که با زن خود گرد نیاید و فسق ننماید وگر کسی دشنامش داد فقط بگوید من روزه دارم.» و درستی روزه و حسن ادب روزه داری در درستی مقاصد و دوری از شهوت ها و نگهداشت اندام و پاکی خورش ها و حفظ دل و دوام ذکر حق استو کم توجهی به امساک های روز و ننگریستن به این که روزه دار است و نیز استعانت از خدا برای انجام کامل روزه. و چنین است آداب روزه برای روزه دار.
از سهل ابن عبدالله تستری حکایت شده است که: در هر پانزده روز یکبار می خورد و چون رمضان می آمد فقط یکبار در ماه می خورد. یکی از مشایخ را پرسیدم که چون تواند بود؟ گفت: هر شامگاهان فقط با آب روزه می گشاد. از ابوعبید بسری حکایت کرده اند که وقتی رمضان می رسید در خانه می شد و در را می بست و تا پایان ماه از آن بدر نمی آمد. بانویش به خانه در می آمد و سی گرده نان –هر شب یکی- در خانه می نهاد و بس.
درباره روزه تطوع که واجب نیست باید گفت برخی از مشایخ در سفر و حضر همیشه روزه می گرفتند تا روزی که رخ دوست را می دیدند. و ادب آنها در این روزه همان بود که پیامبر(ص) فرمود: «روزه سپر است.» و نگفت سپر برای چیست. گفته اند معنای آن این است که سپری است در برابر آتش های آخرت، چه روزه در دنیا برای روزه دار همچون سپری است که او را از تیرهای دشمنان نگاه می دارد دشمنانی که روزه دار را به آتش می خوانند شیطان، شهوت، هوای نفس و هوس و...
از احمد بن محمد بن سنید که قاضی دینور بود شنیدم که گفت رُرَیم می گوید: روزی پیرامون بغداد می گشتم، تشنگی مرا فرا گرفت، خانه ای دیدم، در را کوفتم. کنیزکی آمد، آب خواستم. در را گشود و کوزه ای آورد پر از آب خنک. چون از دستش گرفتم تا بنوشم گفت: وای بر تو! چه صوفی یی! در نیمه روز آب می نوشد! کوزه را بر زمین زدم و برگشتم. رویم ادامه داد: از کنیزک شرمم آمد و با خود نذر بستم که دیگر هرگز روزه نگشایم.
نویسنده کتاب گوید: گروهی دیگر از صوفیان روزه داوودی را می پسندند، همان که پیامبر(ص) درباره اش گفت: «برترین روزه ها، روزه برادرم داوود است که یک روز در میان روزه می گرفت.» گفته اند دلیل اینکه برترین روزه همین است این است که سخت ترین است چه اینسان روزه گیری از روزه داری دائمی سخت تر است زیرا که نفس به روزه داری دائمی خوگر می شود؛ اما روزه یک روز در میان این الفت را می کشدو نفس را از عادت خویش برون می کشدو روزه را بر او بسیار تلخ می سازد به همین جهت برترین روزه همین است.
در این باره از سهل بن عبدالله آورده اند که: هر گاه سیر شدید گرسنگی را بجویید هر گاه گرسنه شدید سیری را بخواهید وگرنه به یکی خوگر می شوید و سرکش می گردید. ابوعبدالله احمد بن جابان پنجاه و اند سال روزه گرفت و در سفر و حضر روزه را نگشاد. روزی یارانش کوشیدند تا روزه اش را بگشاید؛ روزه بگشاد اما مدتی چنان بیمار شد که بیم از کف دادن واجب نیز می رفت. گفتند دلیل آن که کسی روزه داری همیشگی را خوش نمی دارد آن است که نفس زود به هر چیزی خو می کند و چون خو کرد به لذت خویش کار می کند و نه چنان که باید. پس بهتر است که نفس را نپروریم اگرچه در عبادت باشد.
آورده اند که ابراهیم ادهم گفت: همراه من مردی بسیار نماز و بسیار روزه بود. از کردار او به شگفتی آمدم؛ به خوراکش نگریستم. منشاء آن ناپاک و ناروا بود. فرمان دادم که از سرزمین خویش رانده شود. همسفر او شدم و خوردنی حلال به او دادم. چون مدتی همراهم بود چنان دگرگون گشت که گه گاه تازیانه لازم بود تا واجب های خویش ادا کند.
صوفیان و درویشان مجرد، همان ها که همه علایق بریده اند و دانسته ها را رها نموده اند و به روزی داده خدایی قانع گشته اند و هیچ نمی دانند که خدا کی و کجا به آنان روزی خواهد رساند نیکانند و روزه اینان از روزه دارانی که می دانند چگونه و کجا خوردنی می یابند و افطار می کنند برتر است و هیچ کس روزه اش به فضل روزه ایشان نخواهد رسید. اینان نیز آداب ویژه ای در روزه دارند مانند اینکه نباید فقط یکی از ایشان روزه بگیرد مگر با همرایی یاران چون که روزه و افطار او دل یاران را به خود مشغول خواهد داشت. وگر تنها این کس به رضای یاران روزه دار باشد دیگران اجباری ندارند که منتظر بمانند تا او روزه اش را بگشاید سپس ایشان بخورند چون ای بسا فردی تاب گرسنگی کشیدن تا افطار را نداشته باشد و روزه دار هم نباید چیزی از گروه برای خود پس اندازد و بدان افطار کند چه این ضعف او را می نماید، اگر واقعا ضعیف است خرده ای بر او نیست. اگر گروهی همگی با هم روزه می گیرند و گروهی دیگر هم همگی بی روزه هستند اجباری نیست که همه مانند هم شوند.
حکایت نمو.ده اند که جنید همیشه روزه داشت، اما چون یارانش نزد او می آمدند روزه را می شکست و با آنان می خورد و می گفت: ثواب همراهی یاران، کم از روزه داری نیست اگر به انگیزه تطوع باشد، یا کلامی نزدیک به همین. گفته اند اگر صوفی یی را دیدی که روزه تطوع گرفته است، به او بدگمان باش، چون که هنوز از دنیا چیزی با او هست. اگر گروهی همگی برادرانه و دوستانه روزه می گیرندو در میانشان مریدی است که باید او را به روزه وادارند و او روزه را برنمی تابد بهتر آن است که بکوشند تا او روزه نگیرد و با نرمی و رفق با او رفتار کنند و او را چون خود نپندارند. و اگر گروهی روزه می گیرند و در میانشان شیخی است باید که با روزه او روزه گیرند و با افطار او بگشایند مگر این که شیخ از این کار بازشان دارد و چون بازشان داشت نباید از حرف او سربپیچند چون که پیر بی خبر از راه و رسم منزل ها نیست و صلاح نمی داند.
ابوالحسن مکی را در بصره دیدم و او مردی بود دائم الصوم و نان را جز در شب جمعه نمی خورد. و گفته اند که خوراکش در هر ماه چهار دانگ بود که از دستمزد خویش از ریسمان بافی حاصل می کرد. آن را می فروخت و می خورد. ابن سالم که او را دیده و ترک کرده بود، گفته بود: او را سلام نخواهم کرد مگر آنکه افطار کند و نان بخورد چه که به ترک غذا زبانزد شده است. یکی از مردم واسط مرا گفت او سال های بسیار روزه داشت. هر روز پیش از غروب آفتاب افطار می نمود جز در ماه رمضان. گروهی او را انکار می کردند و این کارش را خلاف علم می دانستند. گروهی دیگر تحسینش می کردند که نفس را با گرسنگی ادب کرده است و از روزه داری و ثواب آن –که خداوند روزه داران را نوید بدان داده است- بهره نخواسته است و بدان دل خوش نکرده و آرام نگرفته است. به نظر من آنکس که انکار می کند شیوه ای راست تر دارد چه او روزه را ایمان دارد و به ایفای آن پایبند است. اما اگر باورمند نیست آن را سبک گرفته است و نمی توان به آن روزه دار گفت –و توفیق از خداست. از شبلی حکایت شده که مردی را گفت: چنان کن که تا ابد روزه دار باشی. گفت چون است این؟ شبلی بدو گفت: باقیمانده عمرت را یک روز کن و آن را روزه بدار! این بود آنچه توانستم از آداب ویژه صوفیان درباره روزه گرد آورم. خدای است که توفیق راست کاری می دهد.
***
از کتاب «اللمع فی التصوف» تالیف «ابو نصر سراج طوسی» - قرن چهار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.