۱۷ شهریور ۱۳۸۸

شهادت امام علی(ع)

شهادت علی بن ابی طالب (ع):
گویند در سالی که علی(ع) شهید شد عبدالرحمن بن ملجم مرادی و نزال بن عامر و عبدالله بن صیداوی چند ماه پس از واقعه نهروان در موسم حج پیش یکدیگر جمع شدند و از گرفتاری های مردم درباره آن جنگها سخن گفتند.
یکی از ایشان به دیگری گفت راحت و آسودگی جز با کشتن این سه تن، علی(ع) و معاویه و عمروعاص فراهم نخواهد شد.
این ملجم گفتن کشتن علی بر عهده من.
نزال گفت کشتن معاویه بر عهده من.
عبدالله گفت کشتن عمروعاص بر عهده من.
و قرار گذاشتند در یک شب آنها را بکشند، عبدالرحمن به کوفه آمد و چون به آن شهر رسید، رباب دختر قطام را از او خواستگاری کرد، قطام زنی از خوارج بود که پدر و برادرش و عمویش در جنگ نهروان بدست علی(ع) کشته شده بودند، او به ابن ملجم گفت او را به ازدواج تو درنمی آورم مگر با پرداختن سه هزار درهم و برده یی و کنیزی و کشتن علی بن ابی طالب(ع)، آنچه خواسته بود داد و تعهد کرد و رباب گرفت، ابن ملجم معمولا در انجمن قبیله تیم الرباب از هنگام نماز صبح تا نزدیک ظهر می نشست آنان گفتگو می کردند اما او ساکت و خاموش بود و یک کلمه هم سخن نمی گفت و این به سبب تصمیمی بود که بر قتل علی(ع) داشت.
روزی در حالی که شمشیر خود بر دوش نهاده بود به بازار رفت و به جنازه یی برخورد که اشراف عرب آن را تشییع می کردند و کشیش های مسیحی هم در پی جنازه روان بودند و انجیل می خواندند، ابن ملجم گفت وای بر شما این دیگر چیست؟
گفتند ابجربن جابر عجلی است که مسیحی مرده است و پسرش حجاربن ابجر مسلمان و سالار قبیله بکربن وائل است، اشراف مردم به احترام پسرش و کشیش ها برای آئین او تشییع می کنند، گفت به خدا سوگند اگر نه این است که برای انجام مقصودی بزرگتر می خواهم زنده بمانم همه شان را با شمشیر می زدم. و چون آن شب فرا رسید شمشیرش را که زهر آلود کرده بود برداشت و پیش از سپیده دم در گوشه مسجد نشست و منتظر ماند که علی(ع) چون برای نماز صبح به مسجد می آید از کنار او بگذرد.
در همان حال علی(ع) آمد و می غرمود «ای مردم نماز» ابن ملجم برخاست و با شمشیر بر سر آن حضرت ضربه زد، قسمتی از شمشیر به دیوار اصابت کرد و در آن رخنه ایجاد کرد، ابن ملجم از وحشت بروی در افتاد و شمشیر از دست او جدا شد و مردم جمع شدند و او را گرفتند.
و شاعر در این باره گفته است:
«ندیده ام بخشنده یی از عرب و عجم کابینی چون کابین قطام بپردازد، سه هزار و برده یی و کنیز و زدن علی(ع) با شمشیر تیز و برنده، هر کابین و مهریه هرچه بزرگ باشد از علی(ع) گرانبهاتر نیست و هیچ قتل و غافل گیری مهمتر از این عمل ابن ملجم نیست.»
علی(ع) را به خانه اش بردند و ابن ملجم را به حضورش آوردند، ام کلثوم دختر علی(ع) به ابن ملجم گفت ای دشمن خدا امیرمومنان را کشتی؟ گفت امیرمومنان را نکشتم پدر ترا کشتم، ام کلثوم گفت به خدا سوگند امیدوارم خطری متوجه او نباشد گفت در این صورت بر چه کسی گریه می کنی؟ همانا به خدا سوگند آن شمشیر را یک ماه زهر دادم و اگر کارگر نیفتد خدایش نابود کناد.
علی(ع) آن روز را به شب نرساند و رحلت فرمود، خدایش رحمت کناد و از او خشنود بادا.
قصاص و کیفر قاتل
عبدالله بن جعفر، ابن ملجم را گرفت دودست و دوپایش را قطع کرد و به چشمانش میل کشید، ابن ملجم گفت ای پسر جعفر تو با میل سوزانی به چشمان من سرمه می کشی، آنگاه عبدالله بن جعفر دستور داد زبانش را بیرون بیاورند و او شروع به بی تابی کرد، عبدالله به او گفت دستها و پاهایت را بریدم بی تابی نکردیچشمانت را میل کشیدیم بی تابی نکردی چرا از بریدن زبانت بی تابی می کنی؟ گفت از ترس مرگ بی تابی نمی کنم ولی از این ناراحت شدم که ساعتی در دنیا زنده باشم و نتوانم خدا را یاد کنم، زبانش را بریدند و مرد.
***
به نقل از کتاب «اخبار الطُوّال» تالیف «ابوحنیفه احمد بن داود دینوری» از دانشمندان اهل سنت قرن سوم هجری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.