۲۷ شهریور ۱۳۸۹

غزل برای درخت

تو قامت بلند تمنایی ای درخت!

همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره‌ و جانت پر از بهار
زیبایی ای درخت!

وقتی که بادها
در برگ‌های درهم تو لانه می‌کنند
وقتی که بادها
گیسوی سبزفام تو را شانه می‌کنند
غوغایی ای درخت!

وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او
خنیاگر غمین خوش‌آوایی ای درخت!

در زیر پای تو
اینجا شب است و شب‌زدگانی که چشمشان
صبحب ندیده است
تو روز را کجا؟
خورشید را کجا؟
در دشت دیده، غرق تماشایی ای درخت!

چون با هزار رشته تو با جان خاکیان
پیوند می‌کنی
پروا مکن ز رعد
پروا مکن ز برق که برجایی ای درخت!

سربرکش ای رمیده که همچون امید ما
با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت!
***
سیاوش کسرایی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.