۱۴ دی ۱۳۸۶

عشق

شب هجران دلم از ناله کشیدن شادست
چه توان کرد که فریاد رسم فریادست
رتبـه عشق ز معشـوق بلندی گیـرد
قمری از طعنه کوته نظران آزادست
کار با جذبه عشق است عزیزان ورنه
بوی پیراهن یوسف گرهی بر باد است
سهل کاریست به فتراک سر ما بستن
صید را زنـده گرفتن هنـر صیـادست
از سـواد ورق لالـه چنیـن شـد روشـن
که سیه بختی وخونین جگری همزادست
آفریـن بـر قلـم نـافه گشـایت صـائب
که ز تردستی او ملک سخن آبادست
***
صائب تبريزي

۱ نظر:

  1. Gostei muito desse post e seu blog é muito interessante, vou passar por aqui sempre =) Depois dá uma passada lá no meu site, que é sobre o CresceNet, espero que goste. O endereço dele é http://www.provedorcrescenet.com . Um abraço.

    پاسخحذف

درود و تشکر از دیدگاهتان.