۲۷ مرداد ۱۳۸۸

دو غزل

وطن
مزن سر سري پا بدين خاك و دست
كه بس سر شد از دست در هر بدست
نه دجله به خود نيلگون مي رود
كز اربل در آن سيل خون مي رود
نه روديست جيحون، و گر خود يميست
كه با خون گردان ايران نميست
***
وطن پرستي
هنوزم ز خردي به خاطر در است
كه در لانه ماكيان برده دست
به منقارم آنسان به سختي گزيد
كه اشكم، چو خون از رگ، آن دم جهيد
پدر به گريه ام زد كه :«هان!
وطنداري آموز از ماكيان».

علي اكبر دهخدا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.