رمضان آمد و در سفره زارع نان نیست
در تن دختر او پیرهن و تنبان نیست
جگری نیست که خونین ز غم دهقان نیست
علت آنست که انصاف درین ویران نیست
روز و شب زارع بیچاره به صد رنج و عذاب
بهر یک لقمه نان غرقه میان گل و آب
آخر سال که شد میکندش خانه خراب
علت آنست که انصاف درین ویران نیست
زن زارع شده مسغرق گل تا به کمر
کرده در مزرعه هر روز کمک با شوهر
زن ارباب نشسته به سر بالش زر
علت آنست که انصاف درین ویران نیست
پسر نورس ملاک به لهو و لعب است
روز و شب مست و ملنگست و به عیش و طرب است
پسر زارع بدبخت گرفتار تب است
علت آنست که انصاف درین ویران نیست
نوکر خلوت مخصوص به رخ داده جلا
داده ارباب به وی ساعت و زنجیر طلا
زارع و رنجبر افتاده به غرقاب بلا
علت آنست که انصاف درین ویران نیست
آه از آن لحظه که مامور به دهقان برود
مرغ زارع به سر سفره غزلخوان برود
هرچه جوجه است برای مزه بریان برود
علت آنست که انصاف درین ویران نیست
وضع بازار در این شهر ندانی چون است
هر متاعی که دهاتی بخرد مغبون است
ز اهل بازار دل مشتریان پرخونست
علت آنست که انصاف درین ویران نیست
سنگ نانوائی و قصابی و بقال کمست
کمی سنگ به هر یکمنشاه ده درم است
بدتر از سنگ عرب حقه سنگ عجم است
علت آنست که انصاف درین ویران نیست
پیش کفاش روی پای خدا داده دهد
کفشکی دوخته و حاضر و آماده دهد
جای چرم همدان پوست بز ماده دهد
علت آنست که انصاف درین ویران نیست
گر قبایی تو به خیاط دهی معذور است
تنگ و کوتاه شود یا برشش ناجور است
گوئیا از دلشان رحم و مروت دور است
علت آنست که انصاف درین ویران نیست
کاسبانی که ز شرع نبوی آگاهند
همه خوبند و عزیزند و حبیبالله اند
علما و فقها با سخنم همراهند
علت آنست که انصاف درین ویران نیست
کسبه بهر معاش فقرا در صددند
کسبه مظهر الطاف خدای احدند
همه محبوب خدایند اگر خوب و بدند
علت آنست که انصاف درین ویران نیست
باز ماه رمضان آمد و دل وسواسی است
مسجد شاه پر از روزهخوران لاسی است
کار لاسی همه صورت کشی و عکاسی است
علت آنست که انصاف درین ویران نیست
آه و صد آه که چشم عقلا گریانست
مملکت محتضر افتاده شب بحرانست
این مریضیست به لب آمده از وی جانست
علت آنست که انصاف درین ویران نیست
هم مگر همت مولا مددی فرماید
دری از غیب به روی فقرا بگشاید
راه را بر وکلا و وزرا بگشاید
علت آنست که انصاف درین ویران نیست
***
سید اشرفالدین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.