۲۲ دی ۱۳۸۵

لغت نامه شیطان

ضعف: نوعی اقتدار مادینه سلیطه که به وسیله آن می توان نرینه جنس خود را مطیع کند و او را به اجرای اراده خود وادارد و قدرت طغیان را از او سلب کند.
متعصب: کسی که با شدت و شور به عقیده ای دل بسته است که شما آن را نمی پسندید.
معذرت: گذاشتن بنای توهین بعدی.
شورش: وسیله تفریح سپاهیان که به وسیله تماشا کنان بی گناه فراهم می شود.
فصاحت: هنری که به وسیله آن می توان به احمقان ثابت کرد که رنگ سفید درست همان رنگی است که هست. این هنر ضمنا شامل فنی است که ثابت می کند: همه رنگها سفید است.
استراق سمع: بطور دزدانه شرح معایب یا مفاسد دیگری یا شخص خود را شنیدن.
دیکتاتور: رئیس یک جامعه که وبای استبداد را به طاعون هرج و مرج ترجیح می دهد.
فضولی: صفت بسیار زشت جنس مونث ـ علاقه مفرط به دانستن اینکه زنی دچار این فساد است یا نه یکی از شدیدترین و سیرنشدنی ترین لذات جنس مذکر است.
شورا: کوچکترین سکه رایج.
تسلیت: لذتی که درمی یابیم از احساس این نکته که کسی از طبقه بالاتر از ما بدبخت تر از ماست.
مشورت: درخواستن از دیگری که روشی را که شما اتخاذ کرده اید تایید کند.
گدا: کسی که به یاری دوستان اعتماد کرده است.
شوهر: کسی که پس از خوردن شام باید ظرفها را بشوید.
مقبره: آخرین و مضحکترین جنون اغنیا.
دستمال: پارچه مربعی از ابریشم یا پنبه که برای بعضی کارهای ناگفتنی مربوط به چهره استعمال می شود و خصوصا در مراسم دفن اموات برای پنهان کردن عدم تاثر و خشکی اشک مفید است. دستمال از اختراعات اخیر شمرده می شود. پدران ما از آن بی بهره بودند و وظایف آن را به آستین محول می کردند.
نیوتون مذهب: پیرو یکی از فلسفه های عالم وجود که شخصی به نام نیوتون اختراع کرد. این شخص کشف کرد که سیب آخر به زمین می افتد. اما نتوانست بگوید که چرا می افتد.
خوشبین: پیرو مسلکی که ثابت می کند سیاه سفید است.
مردی بدبین روزی از خداوند یاری خواست. خداوند گفت: آری، می دانم. می خواهی که امید و شادی را به تو باز دهم. مرد تضرع کنان گفت: نه، من توقع دارم چیزی بیافرینی که اثری از امید و شادی در آن باشد. خداوند گفت: من دیگر خلقت دنیا را به پایان رسانیده ام. اما تو یک نکته را فراموش کرده ای و آن جنبه اخلاقی خوشبینی است.
خوشبینی: عقیده، یا مسلکی، که به موجب آن همه چیز زیباست(حتی زشتی) همه چیز خوبست(حتی بدی) و هر چه کج است راست است...
یتیم: موجود زنده ای مه مرگ او را از قدرت ناسپاسی فرزندی محروم کرده است، و از این محرومیت با فصاحت خاصی برای جلب عاطفه همه ابنا بشر استفاده کند. در جوانی معمولا این موجود به پرورشگاهی فرستاده می شود که، در ضمن پرورش حس جهت یابی ابتدایی، به او می آموزند پا از گلیم خود درازتر نکند. بعد به او حرفه های عبودیت و خدمتگذاری یاد می دهند و آخر او را رها می کنند تا در دنیا جولان کند و اگر از جنس مذکر است واکسی بشود، و اگر از جنس مونث است به شاگردی مطبخ بپردازد.
امبروز بی یرس
نویسنده آمریکایی اواخر قرن نوزدهم