۹ مهر ۱۳۸۶

خطبه 147 نهج البلاغه

«علی» (ع) از آغاز، همه چیز را می دانست. سرنوشت خویش را. سرانجام جهادهای خستگی ناپذیر خویش را. آخرین برگ دفتر زندگی خویش را. او از ابتدا با چگونگی همه رویدادها، چنان آشنا بود که گوئی برای آن روز موعود، برای آن روز سراسر تاریک، برای آن زمان بی امان، آماده بود و انتظارش را می کشید. شاید روزهای بسیار از کنار قاتل خویش می گذشت و در چشمان او، برق بی شرمانه ترین حقاوت بشری را میدید... اما... سکوت میگرد.
لحظه ای نبود که از این تغییر عجیب و دگرگونی عظیم طیران، تا به اوج ملکوت، غافل ماند. مرگ را می شناخت. مرگ زا در هر لحظه احساس می کرد، از اینرو خطبه هایش سرشار از این حقایق بودند و این یک از آنهاست.
فردا که مرغ روح از قفس جانم پرکشید، بخود خواهید گفت: دریغا، چه کسی را از دست داده ایم!
ای مردم، آنکس که از مرگ می گریزد، در حال گریز، مرگ او را خواهد ربود و با آن روبرو خواهد شد. زندگی جولانگاه مرگ و گذشت ایام عمر و شتافتن به نیستی است و فرار از مرگ، روی آوردن به مرگ است.
آه، که چه روزگاری را من در کنجکاوی و کشف این راز بزرگ گذراندم، سرانجام به این راز مکتوم پی بردم که پروردگار نهفتن این راز را درخواست کرده است و بس. وه چه بعید است ره یافتن به سری که از ما نهان است! اما نخستین وصیت من به شما یکتا پرستی و حرمت سنت «محمد» رسولخدا است. مبادا که برای خدا شریکی قائل شوید و سنت «محمد» مصطفی (که درود بی پایان خدا بر او باد) را تباه سازید ونسبت به آن بی حرمتی کنید. پیوسته در حفظ توحید و سنت رسولخدا کوشا باشید و همواره این دو مشعل جاویدان را با ایمان و اعتقاد خود، فروزان و تابان نگهدارید. تا آن زمان که از گرد این فروغ بی پایان، پراکنده نشده اید شما را ملامتی و سرزنشی نیست. پروردگار مهربان بار وظیفه را به دوش هر یک از شما به اندازه توانائیتان نهاده و در این راه برای نادانان، کاهشی و تخفیفی قائل شده است.
آفریدگار شما، خداوندی است مهربان، و آئین شما کیشی است استوار و جاویدان، و پیشوای شما رهبری است خردمند و دانشمند.
اینک، من همان یار و غمخوار دیروز شما هستم که امروز در پندگوئی و حکمت آموزی شما می کوشم و فردا از شما دور شده و به سرای دیگر می شتابم. خداوند، من و شما را قرین آمرزش خویش قرار دهد.
اگر من در این دنیای پر لغزش و متزلزل، پایم محکم و استوار شد و جاودان ماندم، پس مانعی نیست که این سرا، همان مقصود و مطلوب شما است. اما اگر پایم از دنیای ناپایدار لغزید یعنی مرگ مرا در بر کشید، باید پذیرفت که روزی، زیر این شاخساران سبز درختان و در گذرگاه نسیم های خنک و بادهای وزان، و در زیر انبوه ابرهائی که در فضا متراکم می شدند و بعد نابود می گردیدند، زندگی می کردم و اینک همچون بادهای دیرپا و نسیم های گذران، از این خاک و دیار و از کنار یاران مهربان خویش می روم. روزی بیاد خواهید آورد که من چندی همسایه و همخانه شما بودم و کنار شما می نشستم و لحظاتی با شما همنشین بودم، اما بزودی مرغ روح از قفس جانم پر خواهد کشید و شما مرا جثه ای بی جان خواهید یافت که پس از آن همه تحرک و جوش و خروش، آرام و بعد از آن همه سخنان گوناگون، خاموش گردیده ام، و شاید این خاموشی و بازماندگی چشم و آرامش اعضاء من، موجبی برای پند و عبرت شما گردد. زیرا، این وضع و حال برای پندآموز عبرت پذیر، از هر گفتاری رساتر و از هر سخنی حکمت آموز تر است.
وداع آخرین جدائی بی بازگشت من با شما –در این دنیا- همچون بدرود آن کسی است که یاران و دوستانش در انتظار دیدارش هستند. فردا به یاد روزهائی که من در کنار شما بودم می افتید و روزگار، پرده از کارهای من بیکسو خواهد زد و حقایق اندیشه های من بر شما آشکار خواهد شد. آنزمان که جای مرا در میان خود خالی دیدید، مرا خواهید شناخت و در مییابید که چه کسی را از دست داده اید.
***
علي (ع) ـ نهج البلاغه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.