متن زیر بمناسبت سالروز بزرگداشت مولانا جلال الدین فارسی از کتاب مثلث عشق تالیف دکتر عباس کی منش انتخاب شده است
***
جلوه شخصیت مولانا در سه آینه
نخستین جلوه مولانا جلال الدین محمد در سال 604 ه.ق در آینه خاندانی بود ریشه دار در فرهنگ اسلامی که نسبت آنان به ابوبکر صدیق یار غار پیامبر اکرم(ص) می رسد، خاندانی اهل علم و مربی دین و عرفان.
جلال الدین محمد نخست در خدمت پدر و بعد از آن در محضر مشایخ و استادان زمان به دانش اندوزی پرداخت. مدتی در دمشق به مجمع اکابر علما و عرفا و زهاد و عباد پیوست و در همه حال به تحصیل علوم و معارف عصر روزگار می گذاشت. چندانکه به هنگام وفات پدر به سال 628 ه.ق که بیست و چهار بهار از عمر شریف وی می گذشت از همه علوم زمان از ادب، فقه، حدیث، تفسیر، قصص قرآن، تاریخ اسلام، کلام و فلسفه، خلاصه از همه علوم عقلی و نقلی سرمایه فراوان اندوخته بود. چنان که نوشته اند نام بلند آوازه وی در کتب طبقات حنفیه جزو فقها و مفتیان به ضبط رسیده بود.
این مرحله که از تولد تا جوانی یعنی تا بیست و چههار سالگی مولانا را شامل می شود، شخصیت نخستین این عارف کامل است که در آینه حیات چهره نموده است. در این دوره به عنوان شخصیت فقیهی متشرع و حکیمی صاحب عنوان و ملتزم به امور شرعی شناخته می شده است.
دومین جلوه شخصیت مولانا در حوزه تعلیمات سید برهان الدبن محقق ترمذی می نگریم که از مریدان پدرش –بهاالدین ولد- بود و از سال 628 ه.ق تا سال 638 ه.ق و به تقریب چهار پنج سالی بعد از آن، یعنی تا سال 642 ه.ق که اتفاق ملاقات مولانا با شمس تبریز روی داد، یا با سید مصاحبت داشت و یا به سنت پدر و اجداد کرام در مدرسه به درس فقه . علوم دین می پرداخت. چه گفته اندهمه روزه طالبان علوم شریعت که به گفته دولتشاه سمرقندی عده آنان به چهارصد می رسید، در مدرس و و محضر خداوندگار حاضر می شدند و هم به رسم فقها و زهد پیشگان آن زمان مجلس تذکیر منعقد می کرد و مردم را به خدا می خواند و از خدا می ترسانید. اما روزگاری که در خدمت برهان الدین محقق ترمذی بود، قدم در وادی سیر و سلوک نهاده چیزی حدود ده سال تحت تعلیم و تربیت مستقیم برهان الدین سرگرم ریاضت و طی مراسم سلوک عرفانی عمر گذاشته بود.
مولانا تا چهارده سال پس از وفات بهاالدین ولد همچنان به تکمیل معلومات عقلی و نقلی می پرداخت و چندان در عرفان عملی پیش رفت که دیباچه کتاب پیشوایی و رهبری سالکان طریقت را با نام خود مزین ساخت و به مقام جامعیت در علوم و معارف ظاهری و باطنی دست یافت، تا آنجا که همه ارباب طریقت و مستعدان معارف روحانی از برکت دستگیری و ارشاد و تربیت های قولی و عملی او سر فخر به آسمان عزت می ستودند.
جلوه سوم شخصیت مولانا از سال 642 ه.ق درخشیدن گرفت تا سال 672 ه.ق نور پاشید. چه از فیض صحبت و جذبه روحانی شمس، هر دو شخصیت شریعتی و طریقتی او در وجود شمس انحلال یافت. یک روح شدند در دو بدن، همدل و هم زبان. در کوره عشق گداختن گرفت و در حوزه جاذبه مغناطیس وجود او چنان مجذوب گشت که فرمود:
با دو عالم عشق را بیگانگی است // وندر او هفتاد و دو دیوانگی است
سخت پنهان است و پیدا حیرتش // جان سلطانان جان در حسرتش
غیر هفتاد و دو ملت کیش او // تخت شاهان تخته بندی پیش او
مطرب عشق این زند وقت سماع // بندگی بند و خداوندی صداع
جلوه اخیر شخصیت مولانا که از سی و هشت سالگی تا شصت و هشت سالگی نورافشانی می کرد، او در نهایت گرمی، بلکه سوزندگی در کار برانگیخت و در جذبه عشق و شور و حال به مقامی از توحید رسانید که به گفته خود از مراحل کفر و ایمان و قهر و لطف در گذشته است.
خود طواف آنکه او شه بین بود // فوق قهر و لطف و کفر دین بود
تا آنجه که مذهب عاشقی را از مذاهب دیگر جدا ساخت، و عشق را اسطرلاب اسرار خدا دانست.
ملت عشق از همه دینها جداست // عاشقان ملت و مذهب خداست
تاثیر متقابل اندیشه و سلوک شمس و مولانا در افواه همگان افتاد و شوری در دلها به پا کرد که به اعتقاد پژوهندگان مقام مولانا را، در عالم معرفت برتر از همه معاصرانش قرار داد و نه تنها در جهان اسلام بلکه در شرق و غرب عالم نامش را زبانزد خاص و عام کرد. چنانکه پژوهندگان رتبه دانته ایتالیایی معاصر وی و صاحب کمدی الهی را با همه عظمتی که در جهان ادب به هم رسانیده است در سنجشی محققانه فروتر از مقام مولانا دانسته اند.
عقاید این عارف نامی و دانشمند بزرگ جهان را به پنج بخش عمده تقسیم توان کرد بدین شرح:
آداب و رسوم اخلاقی و اجتماعی
مباحث شرعی و فقهی و مذهبی
مباحث کلامی و فلسفی
مسایل روانشناسی و روانکاوی و پزشکی و عاطفی در جاذبه موسیقی
اندیشه های عرفانی مبتنی بر عشق حلاجی که شامل بحث در مسلک عرفانی او و شمس تبریزی است
با این که مولانا در بیان حقایق و معانی عرفانی به اصطلاحات صوفیان و تعبیرات آنان مقید نیست، ولیکن اصطلاحات صوفیانه به کار رفته در کلیات شمس و یا مثنوی معنوی از نوع اصطلاحات صوفیانه حافظ و یا اصطلاحات عرفانی اویسیان و یا اصطلاحات آن دسته از صوفیانی نیست که طریقت شیخی از مشایخ خانقاه را نورزیده اند. بلکه باید گفت که تجارب عرفانی مولانا یک تجربه عرفان عملی است که با همه رندی ها و تن زدن ها از خانقاه نشینی، وی را وارد خانقاه کرده و عرفان عملی و نظری او را سامان بخشیده است، تا آنجا که براستی می توان گفت که این تجارب صوفیانه از راه کشف و شهود وی بدست آمده است. چه اجداد او خود خانقاه نشین بوده اند و جلال الدین خود هم خانقاهی و خانقاه نشین شده استو صاحب مکتب. و شاید بزرگترین و مهمترین مکتب عرفانی که اقتدارش همدوش اقتدار سلاطین عثمانی به شمار می آید، همین مکتب عرفانی مولانا بوده است، و اما خانقاه مولانا در قونیه به همت مریدان در باغ حسام الدین چلبی ساخته شده است.
نگارنده خود را ناگذیر از ذکر این نکته می بیند که اظهار کند مولانا مسایل عرفانی را در کلیات شمس رندانه مطرح فرموده و در مثنوی شریف به توضیح و تشریح آنها پرداخته است. و مسایل صوفیانه را در جاذبه موسیقی بسیار قوی به صورت یک فرضیه مطرح فرموده و در مثنوی همچون فیلسوفی کامل عیار، مطلع از همه علوم و معارف بشری به شرح و تفسیر آنها همت گماشته است. صحت این اعتقاد را نوع درخواست حسام الدین چلبی تایید می کند. آنگاه که حسام الدین می بیند که یاران مولانا بیشتر به قرائت آثار سنایی و عطار خود مشغولی دارند و غزلیات جلال الدین اگر چه بسیار است؛ ولی هنوز اثری که مشتمل بر حقاق تصوف و دقایق آداب سلوک صوفیانه باشد از اندیشه جوال خداوندگار پدیدار نشده است. بدین جهت شبی از بسیاری غزلیات سخن می راند و درخواست می کند تا کتابی به شیوه الهی نامه سنایی یا منطق و طیر عطار به نظم آرد و بدین گونه اندیشه مولانا را از استغراق در اقیانوس بیکران غزلیات بسوی مثنوی برمی انگیزد و موجب سرایش حماسه عرفانی در شرح و تعبیر دیوان کبیر می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.