۲۰ مهر ۱۳۸۶

عید آمد

دل گرسنه‌ي عيد تو شد چون رمضان
وز عيد تو شد شاد و همايون رمضان
وانگه عمل کمان به مو وابسته است
گر مو شود انديشه نگنجد به ميان
مولانا
****************************
روزه يک سو شد و عيد آمد و دل‌ها برخاست // مي ز خمخانه به جوش آمد و مي بايد خواست
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت // وقت رندي و طرب کردن رندان پيداست
چه ملامت بود آن را که چنين باده خورد // اين چه عيب است بدين بي‌خردي وين چه خطاست
باده نوشي که در او روي و ريايي نبود // بهتر از زهدفروشي که در او روي و رياست
ما نه رندان رياييم و حريفان نفاق // آن که او عالم سر است بدين حال گواست
فرض ايزد بگذاريم و به کس بد نکنيم // وان چه گويند روا نيست نگوييم رواست
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوريم // باده از خون رزان است نه از خون شماست
اين چه عيب است کز آن عيب خلل خواهد بود // ور بود نيز چه شد مردم بي‌عيب کجاست
حافظ
****************************
خورشيد و ستارگان و بدرما اوست
بستان و سراي و صحن و صدر ما اوست
هم قبله و هم روزه و صبر ما اوست
عيد رمضان و شب قدر ما اوست
مولوي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.