دلا ديدي که خورشيد از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برآورد
زمين و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقايق گشت ازين خون
نگر تا اين شب خونين سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
ز هر خون دلي، سروي قد افراشت
ز هر سروي، تذروي نغمه برداشت
صداي خون در آواز تذرو است
دلا اين يادگار خون سرو است
***
سايه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
درود و تشکر از دیدگاهتان.