۲۰ شهریور ۱۳۸۷

گرم باز آمدی ...

گرم باز آمدی محبوب سیم اندام سنگین دل::گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل

ایا باد سحرگاهی گرین شب روز میخواهی::از آن خورشید خرگاهی برافکن دامن محمل

گر او سر پنجه بگشاید که عاشق می کشم شاید::هزارش صید پیش آید بخون خویش مستعجل

گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من::بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل

ملامت گوی عاشق را چه گوید مردم دانا؟::که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل

بخونم گر بیالاید دو دست نازنین شاید::نه قتلم خوش همی آید که دست و پنجه قاتل

اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند::شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل

ز عقل اندیشه ها زاید که مردم را بفرساید::گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل

مرا تا پای می پوید طریق وصل میجوید::بهل تا عقل میگوید زهی سودای بی حاصل

عجایب نقشها بینی خلاف رومی و چینی::اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل

درین معنی سخن باید که جز سعدی نیاراید
که هرچ از جان برون آید نشیندلاجرم بر دل
***
سعدي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درود و تشکر از دیدگاهتان.